چهار دیدگاه بهنجاری
بسیاری از مفاهیم فرضی و بالینی بهنجاری به نظر می رسد در محدوده چهار دیدگاه علمی قابل طرح باشد .هرچند هر دیدگاه خاص خود بوده و تعریف و توصیف خود را دارند. دیدگاه ها مکمل یکدیگرند، و مجموعاً نشان دهنده تمامی روش های برخورد علوم رفتاری و اجتماعی با بهنجاری هستند. چهار دیدگاه عبارتند از بهنجاری به صورت سالم بودن، بهنجاری به صورت کمال مطلوب، بهنجاری به صورت متوسط و بهنجاری به صورت فرایند.
بهنجاری به صورت سالم بودن
نخستین دیدگاه اساساً روش برخورد سنتی طبی، روان پزشکی با تندرستی و بیماری است. اکثراً پزشکان به هنجاری را با سالم بودن معادل تلقی نموده و سلامتی را پدیده های تقریباً عمومی می شمارند. رفتار زمانی در حدود نرمال تلقی می شود که فاقد پیسکوپاتولوژی آشکار بوده باشد. اگر رفتار را درجه بندی کنیم، بهنجاری قسمت عمده طیف را اشغال کرده و نابهنجاری قسمت کوچک باقیمانده را به وجود خواهد آورد. با این مدل سنتی تعریف بهنجاری با کار طبیبی قرین است که سعی می کند بیمارش را از علائم و نشانه های قابل مشاهده رها کند. برای این پزشک فقدان علائم و نشانه ها معادل سلامتی است. به عبارت دیگر سلامتی در این زمینه به عملکرد اطلاق می شود تا ایده آل. این دیدگاه در ساده ترین شکل به وسیله جان رومانو تصویر شده است که می گوید شخص سالم کسی است که به طور متعادل و متوسط از درد بی جهت، ناراحتی و ناتوانی رها است.
پایان نامه - مقاله - پروژه
بهنجاری به صورت کمال مطلوب
دیدگاه دوم به هنجاری را ترکیب هماهنگ و مطلوب اجزای گوناگون دستگاه روانی تلقی می نماید که منجر به عملکرد ایده آل می گردد. چنین تعریفی آشکارا زمانی پیش کشیده می شود که روان پزشکان با روانکاوان درمورد شخص ایده آل و یا در مورد ملاک های درمان موفقیت آمیز صحبت می کنند. سرنخ چنین برخوردی آشکارا به فروید می رسد، یعنی افسانه ای ایده آل که این روش برخورد اگر چه بر گروه عمده ای از روانکاوان اختصاص دارد، معهذا منحصراً از دیدگاه های آنان نیست، برخی از روانشناسان نیز در آن سهیم اند.
بهنجاری به صورت متوسط
دیدگاه سوم معمولاً در مطالعات هنجاری [۲۴]رفتار به کار گرفته می شود و متکی بر اصل ریاضی منحنی زنگ وار[۲۵]
است. در این روش حد وسط بهنجار شمرده شده و قطب ها، انحرافی تلقی می شود. روش هنجاری متکی بر این اصل آماری هر فرد را بر حسب ارزیابی کلی و مجموع نمرات توصیف می کند. تفسیرپذیری فقط در متن مجموع گروه ها توصیف می شود، نه در مورد یک فرد.هر چند این روش در روان شناسی و زیست شناسی بیشتر از روان پزشکی مورد استفاده قرار می گیرد، روان پزشکان امروز بیشتر از گذشته از آزمون مداد- کاغذی استفاده می کنند. روان پزشکان نه تنها نتایج آزمون های هوش، آزمون رورشاخ و آزمون اندر یافت موضوع(TAT) استفاده می کنند، بلکه خود آزمون ها و پرسش نامه های ویژه ای به وجود آورنده اند. در این مدل، فرض می شود که انواع منش را به طور آماری می توان سنجید.
بهنجاری به صورت فرایند
دیدگاه چهارم روی این نکته تأکید می کند که رفتار بهنجار محصول نهایی سیستم های متعامل است. بر اساس این تعریف، تغییرات زمانی برای تکمیل بهنجاری ضرورت اساسی دارد. به عبارت دیگر، دیدگاه بهنجاری به صورت فرایند، به جای این که تعریف مقطعی باشد، روی تغییرات یا فرآیندها تاٌکید می کند. پژوهش گران معتقدند که این روش را در بین تمام زمینه های علوم رفتاری و اجتماعی می توان یافت. از مشخص ترین مفاهیم در این دیدگاه می توان از مفهوم اپی ژنزیس رشد شخصیت اریکسون و مراحل هشت گانه رشد که برای رسیدن به عملکرد بزرگسالی اساسی شمرده شده است، نام برد.
فرهنگ بزرگ روان شناسی لازاروس، بهداشت روانی را چنین تعریف می کند: استعداد برای هماهنگ، خوشایند و موٌثر کار کردن، برای موقعیت های دشوار، انعطاف پذیر بودن و برای بازیابی تعادل خود، توانایی داشتن.
سازمان جهانی بهداشت، بهداشت روانی را چنین تعریف می کند: بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت جای می گیرد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقش های اجتماعی، روانی، جسمی، بهداشت تنها نبود بیماری یا عقب ماندگی نیست. در این تعاریف، همانطور که ملاحظه می شود، سازگاری با محیط اهمیت زیادی دارد. طبق این تعاریف، شخص باید بتواند با محیط خود(اعضای خانواده، همکاران، همسایگان و به طور کلی اجتماع) خوب سازگار شود، از نظر بهداشت روانی بهنجار خواهد بود. این شخص با تعادل روانی رضایت بخش پیش خواهد رفت، تعارض های خود را در بیرون و روان حل خواهد کرد و در مقابل با ناکامی های اجتناب ناپذیر زندگی مقاومت خواهد داشت. اگر کسی توان انجام دادن این کارها را نداشته باشد و در نتیجه با محیط خود به شیوه نامناسب و دور از انتظار برخورد کند، از نظر روانی بیمار محسوب خواهد شد، زیرا با این خطر روبه رو خواهد بود که تعارض های حل نشده خود را به صورت نوروز(اختلال های خفیف رفتاری) نشان می دهد و به شخص نوروتیک تبدیل شود. بنابراین، بهداشت روانی مردم از اهمیت بسزایی برخوردار است و به همین دلیل، امروزه، جوامع مختلف بسیج شده اند تا سیاست های مربوط به بهداشت روانی و پیش بینی بیماری های روانی را سازمان دهند. این سیاست ها، که می توانند ارزش های انسانی و اقتصادی بسیار بالایی داشته باشند. ایجاب می کنند که پیش از هر چیز، نیازهای بهداشت روانی شناخته شود. منظور از نیازهای بهداشت روانی این است که عوامل تصمین کننده آن، مخصوصاً در مورد کودکان را بشناسیم؛ به علت های اختلال آن پی ببریم و با چگونگی درمان بیماری های روانی آشنا شویم. آراسته معیار ایده آل در سلامت روانی را تکامل روانی می داند و انسان کامل را انسان ایده آل می داند ومعتقد است که انسان کامل فردی است که وحدت عمل و نظر دارد و نیروهای درونی را با هم هماهنگ کرده واز لحاظ بیرونی نفعش با نفع خود یکنواخت باشد(هارفام[۲۶]، ۲۰۰۴).
از سوی دیگر فروید سلامتی را یک افسانه ایده آل می داند. کورت اسلر[۲۷] معتقد است که نمی توان بهنجاری را به دست آورد چرا که فرد سالم بایستی به طور کامل از خودش، افکارش و از احساساتش آگاه باشد.
ملانی کلاین[۲۸] بر این اعتقاد است که بهنجاری با منش قوی مشخص می شود و توانایی کنار آمدن با هیجانات متعارض، قابلیت تجربه لذت بردن، تعارض و توانایی عشق ورزیدن. اتورانک بهنجاری را توانایی عشق ورزیدن بدون ترس، گناه و اضطراب و همچنین مسئولیت پذیری برای اعمال مشخص خود فرد می داند. اریک اریکسون بهنجاری را توانایی غلبه بر دوره های زندگی می داند، اعتماد در مقابل بی اعتمادی، خودمختاری در مقابل شرم و شک، ابتکار در برابر احساس گناه، جدیت در مقابل حقارت، هویت در مقابل سر در گمی نقش، صمیمیت در مقابل خود مشغولی و انزوا، مولد بودن در برابر بی حاصلی و مرحله انسجام و کمال در مقابل یأس و انزوا می داند (گنجی حمزه، ۱۳۸۸).
در خصوص تعاریف بهداشت روانی، مکتب زیست گرایی که اساس روان پزشکی را تشکیل می دهد، معتقد است بهداشت روانی زمانی وجود خواهد داشت که بافت ها و اندام های بدن به طور سالم کار کنند و هر نوع اختلال در دستگاه عصبی و در فرایند شیمیایی بدن، اختلال روانی به همراه خواهد آورد. مکتب روانکاوی معتقد است که بهداشت روانی یعنی، کنش متقابل موزون بین سه عنصر مختلف شخصیت:نهاد ،من و من برتر. بدین صورت که من باید بتواند بین تعارض های نهاد من و برتر تعادل به وجود آورد. مکتب رفتارگرایی، در تعریف بهداشت روانی، بر سازگاری فرد با محیط تأکید دارد این مکتب معتقد است که رفتار ناسالم نیز، مثل سایر رفتارها، در اثر تقویت آموخته می شود. بنابراین، بهداشت روانی نیز رفتاری است که آموخته می شود. مکتب انسان گرایی معتقد است که بهداشت روانی، یعنی ارضای نیازهای سطوح پایین و رسیدن به سطح خودشکوفایی. هر عاملی که فرد را در سطح اختلال رفتاری به وجود خواهد آورد. و بالاخره آخرین تعریف از بهداشت روانی، تعریف براساس مکتب بوم شناسی است. بوم شناسی یعنی، مطالعه محیط های زندگی موجودات زنده و مطالعه روابط فیزیکی آن موجودات با یکدیگر و با محیط. این دیدگاه معتقد است که عوامل موجود در محیط مثل سر و صدا، آلودگی هوا، زیادی جمعیت، کوچکی محل سکونت و به خطر افتادن حریم، می توانند بهداشت روانی فرد را به خطر اندازند. هارتمن (۱۹۴۸) تعادل روانی را که با این ترکیب تعریف می نماید که من، بتواند تطابق بین نهاد و ابر من ایجاد نماید و خواست های آنها را نفی یا ترد ننماید او قبلاً انعطاف پذیری من را به عنوان عاملی در سلامت فکر مطرح ساخته بود(حسن زاده چایجانی ، ۱۳۸۶).
ابعاد سلامت روانی
حتی امروز علاوه بر بعد جسمی ، روانی و اجتماعی ، جنبه معنوی را هم در نظر می گیرند و باید توجه داشت که ابعاد مختلف سلامتی و یا بیماری بر یکدیگر اثر کرده و تحت تأثیر یکدیگر قرار دارند. چنانچه مشکلات جسمی بر روان فرد مشکلات روانی بر جسم او و نیز هر دوی آنها بر جامعه و اختلالات موجود در جامعه بر هر دو بعد دیگر سلامتی اثر می گذارند لذا اقدامات انجام شده برای ارتقای سلامتی باید به تمام جوانب سلامتی فردی (جسمی و روانی و معنوی) و سلامت کلی جامعه توجه داشته باشد.
بعد جسمی:
معمول ترین بعد سلامتی ، سلامت جسمی است که نسبت به ابعاد دیگر سلامتی ساده تر می توان آن را ارزیابی کرد. سلامت جسمی در حقیقت ناشی از عملکرد درست اعضا بدن است. از نظر بیولوژیکی عمل مناسب سلول ها و اعضا بدن و هماهنگی آنها با هم نشانه سلامت جسمی است. به عنوان نمونه بعضی از نشانه های سلامت جسمی عبارتست از:
ظاهر خوب و طبیعی، وزن مناسب، اشتهای کافی، خواب راحت و منظم، اجابت مزاج منظم، جلب توجه نکردن اعضاء بدن توسط خود فرد ، اندام مناسب ، حرکات بدنی هماهنگ ، طبیعی بودن نبض و فشار خون و افزایش مناسب وزن در سنین رشد و وزن نسبتاً ثابت در سنین بالاتر و …
بعد روانی:
بدیهی است سنجش سلامت روانی نسبت به سلامت جسمی مشکل تر خواهد بود در اینجا تنها نداشتن بیماری روانی مد نظر نیست بلکه قدرت تطابق با شرایط محیطی، داشتن عکس العمل مناسب در برابر مشکلات و حوادث زندگی جنبه مهمی از سلامت روانی را تشکیل می دهد نکته دیگری که باید در اینجا به آن اشاره کرد اینکه بسیاری از بیماری های روانی نظیر اضطراب، افسردگی و غیره بر روی سلامتی جسمی تأثیرگذار است و ارتباط متقابلی بین بیماری های روانی و جسمی وجود دارد. بعضی از نشانه های سلامت روانی عبارتست از:
سازگاری فرد با خودش و دیگران، قضاوت نسبتاً صحیح در برخورد با مسائل، داشتن روحیه انتقادپذیری و داشتن عملکرد مناسب در برخورد با مشکلات.
بعد معنوی:
یکی از زمینه های عمده بیماری ها و مشکلات روانی و عوارض جسمی و اجتماعی آن احساس پوچی، بیهودگی و تزلزل روحی است که ناشی از فقدان بعد معنوی در افراد است. ایمان، هدفدار بودن زندگی، پای بند اخلاقی، تعاون، داشتن حسن ظن و توجه بیشتر به مسائل معنوی زندگی باعث کاهش اضطراب، تزلزل روحی و عوارض ناشی از آن می شود.
جنبه های معنوی زندگی باعث می شود فرد همواره برای اهداف عالی تر زندگی تلاش نماید و در مقابل کمبودها و مشکلات تحمل و بردباری بیشتری داشته و همواره از رضایت خاطر برخوردار باشد ضمن اینکه در ارتباط با افراد دیگر جامعه نیز رفتار مناسب خواهد داشت. بنابراین تقویت جنبه معنوی به سلامت جسم و روح افراد و نهایتا ً سلامت جامعه بزرگ بشری کمک بسزایی خواهد کرد.
بعد اجتماعی:
بعد اجتماعی سلامتی از دو جنبه قابل بررسی است یکی ارتباط سالم با جامعه ، خانواده ، مدرسه و محیط شغلی و دیگری سلامتی کلی جامعه که با توجه به شاخص های بهداشتی قابل محاسبه می توان سلامت جامعه را تعیین و با هم مقایسه کرد که بعداً در مورد شاخص های سلامتی اجتماع بحث خواهیم کرد (حاتمی و همکاران، ۱۳۹۲).
اضطراب و افسردگی به عنوان مهم ترین مؤلفه های بهداشت روانی
مشکلات روانی از آغاز پیدایش آدمی همواره وجود داشته و پایگاه سازشی اغلب افراد در برابر مشکلات وکمبودهای زندگی کم و بیش از درون متزلزل می شود. فقدان بهداشت روانی یا سلامت روان خطری است که کمتر کسی از آن مصون می ماند. زمانی فرا می رسد که انسان بنا به ظرفیت سازش پذیری خود، انعطاف و تعادل خویش را از دست می دهد. اضطراب به منزله بخشی از زندگی هر انسان، در همه افراد به حد اعتدال آمیز وجود دارد و به عنوان پاسخی سازش یافته تلقی می شود. فقدان اضطراب ممکن است ما را با مشکلات و خطرات قابل ملاحظه ای مواجه کند. اضطراب به منزله بخشی از زندگی هر انسان، یکی از مؤلفه های ساختار شخصیت وی را تشکیل می دهد. علاوه بر این اضطراب مرضی نیز وجود دارد. زیرا اضطراب تا حدی می تواند سازنده و مفید باشد. این حالت ممکن است جنبه مزمن و مداوم بیابد که در این صورت باید آن را به منزله شکست سازش یافتگی و استیصال گستردهای تلقی کرد، که فرد را از بخش عمده ای از امکاناتش محروم می کند. افسردگی رایج ترین اختلال روانی است که اخیراً به شدت رو به افزایش نهاده است. افسردگی اصطلاحاً سرماخوردگی بیماری روانی نامیده می شود. تقریباً همه افراد حداقل به صورت خفیف افسردگی را تجربه کرده اند. علایمی از قبیل احساس دمغی، بی حوصلگی، غمگینی، ناامیدی، دلسردی و ناخشنودی، همگی تجربیات افسردگی رایج هستند. روانشناسی، علم تحقیق در رفتار موجودات زنده به ویژه در تفکر، احساس و رفتار بشراست. منظور از روانشناسی علاوه بر پیشرفت علمی و صنفی، بهبود بخشیدن به زندگی انسان نیز هست. عدم سازش و وجود اختلالات رفتار در جوامع انسانی فراوان است و در هر طبقه و صنفی اشخاص نامتعادلی زندگی می کنند. اضطراب به هر نوع و شکلی قادر است سیستم تفکر و اعمال و رفتار شخص را تحت تأثیر قرار دهد. اضطراب درسطح بهینه سبب بهبود عملکرد در زمینه های مختلف می شود. در حالی که نوع شدید و پایدارتر اضطراب یعنی اضطراب مزمن موجب اختلال در کارکرد مکانیسم های جسمی و روانی می شود. اکثر ما در روبرو شدن با موقعیت های تهدیدآمیز و فشارزا، احساس اضطراب و تنش می کنیم. اینگونه احساسات، واکنش های بهنجار در برابر فشار روانی هستند. اضطراب تنها زمانی نابهنجار محسوب می شود که دربرابر موقعیت هایی رخ دهد که اکثر مردم به راحتی آنها را حل و فصل می کنند. گاهی اوقات در اختلالات اضطرابی، اضطراب نشانه اصلی است. اما برخی اوقات اضطراب زمانی تجربه می شود که شخص سعی دارد رفتارهای غیرانطباقی خاصی را کنترل کند(حقیقت پناه، ۱۳۸۹).
بهداشت روانی و استرس
آدمیان برای این که به طرز بهنجاری به کار و کوشش بپردازند، باید کمی فشار روانی احساس کنند، زیرا برانگیختگی های هیجانی ملایم، انسان را درجریان کاری که برعهده دارد، هوشیار نگه می دارد. استرس همیشه جنبه منفی ندارد و در موارد زیادی استرس خوشایند و مفید خواهد بود. مثلاً ورزش عامل استرس زای خوشایند و مفیدی است. زیرا اثر بخشی دستگاه قلبی و عروقی را افزایش می دهد. سیله (۱۹۷۴ ) بین استرس خوشایند و مثبت و استرس ناخوشایند و منفی تفاوت قائل شده است. شایان ذکر است که ارگانیسم همیشه در حال استرس است و فقدان کامل استرس هرگز امکان پذیر نخواهد بود مگر این که تحریکات بیرونی وجود نداشته باشد. وجود استرس برای بقای فرد ضرورت دارد . اما با این وجود، فشار روانی در دراز مدت ممکن است به ایجاد اختلالاتی از قبیل زخم های گوارشی، بیماری فشار خون و بیماری قلبی کمک کند. شدت فشار روانی، به پیش بینی موقعیت فشارزا و توان کنترل آن، ارزیابی شناختی خود فرد، احساس کارایی فرد و میزان دسترسی او به حمایت های اجتماعی بستگی دارد. سلیگمن معتقد است که هر قدر توانایی انسان در کنترل و پیش بینی وقایع استرس زا کمتر باشد، توانایی او برای سازگاری با محیط کمتر خواهد بود و عوارض ناشی از استرس مثل اضطراب و افسردگی بیشتر ظاهر می شود(مسعود زاده، ۱۳۹۰).
راهبردهای تأمین بهداشت روانی در اسلام
راه های تأمین بهداشت روان از دیدگاه اسلام به شرح ذیل است:
تحکیم مبانی خانواده و ارتقاء فرهنگ آن
یکی از راه های تأمین سلامت روانی برای انسان ها، تأمین محیطی گرم و عاطفی برای ارضای نیازهای روانی و ارگانیک است. خانواده هسته ای از دیدگاه اسلام مناسب ترین مجموعه ای است که می تواند چنین محیطی را فراهم کند. از دیدگاه اسلام خانواده گرامی ترین نهادی است که خداوند بر آن صحه گذاشته است و در واقع خانواده به عنوان طبیعی ترین محل برای ارضای نیازهای مختلف روانی باید مورد توجه قرار گیرد.
بهسازی محیط
یکی از راه های تأمین سلامت روانی، بهسازی محیط اجتماعی در جهت وصول به چنین هدفی می باشد. اگراجتماع محل عرضه انواع محرک های نفسانی باشد و روابط اجتماعی بر این اساس استوار گردد، مدارهای سازمان روانی انسان ها عمدتاً در جهت ارضاء هواهای نفسانی فعالیت می کند. مسلماً نتیجه این امر اختلال در فرایند روانی و افزایش ناهنجاری و بیماری خواهد بود. توجه به سایر ابعاد اجتماعی نیز از لحاظ سالم سازی محیط اجتماعی از اهمیت بسزائی برخوردار است.
بهبود شیوه های تعلیم و تربیت
یکی از راه های تأمین بهداشت روانی، اشاعه و گسترش دیدگاه های اسلامی درباره تعلیم و تربیت در بین افراد جامعه است. تعلیم و تربیت اسلامی با تأکید بر شناخت خود و ارائه برنامه های لازم در جهت حیات معقول، گامی مؤثر در جهت تأمین سلامت روانی بر می دارد. علاوه بر آنچه ذکر شد نقش اثربخش و تحول آفرین قرآن کریم و کتاب های مذهبی تا بدانجاست که می تواند مایه اصلاح تقوا و بهداشت روان گردد. هدف عمده ادیان الهی راهنمایی و هدایت بشر و کمک به چگونه زیستن او در برابر انحراف از مسیر رشد است . اسلام وجود آدمی را متشکل از دو بعد روانی و جسمانی می داند و سلامت هر یک را در گرو سلامت دیگری می داند. در واقع سلامت روان به مفهوم تعادل و انسجام فراگیر در همه ابعاد جسمانی و روانی انسان است که اندیشیدن، تعقل، آگاهی، هدف داری، انصاف، عدالت، امانت داری، حقیقت جویی و تسلیم در برابر آن، رشدمستمر و آرامش از جمله علائم آن می باشند. اما بیماری روانی به معنای خارج شدن از حد اعتدال است که نادانی، عصیان، دنیاطلبی، ظلم وتعدی، ضعف اراده، سستی، ترس، خودپسندی و حسد جزء نشانه های آن هستند. قرآن کریم جهالت را اساس بیماری های روان معرفی می کند و درمان را نیز بر کسب آگاهی و دانش به ویژه علوم توحیدی استوار می داند. قرآن به منظور تغییر افکار و گرایشات و رفتارهای مردم و هدایت آنها به صلاح و خیر و نجات از گمراهی و جهل و ایجاد افکاری تازه درباره رسالت انسان و ارزش های اخلاقی و الگوهای والای زندگی نازل شد. قرآن در مردم تغییراتی شگرف ایجاد کرده و موفقیت های بزرگی با متأثر ساختن شخصیت مردم بدست آورده است. در میان کتب آسمانی که در طول تاریخ نازل شده است، قرآن به نحوی مطلوب و بی نظیر موفق شده که تغییراتی مؤثر در شخصیت انسان ایجاد کند و از مسلمانان شخصیت های آرام و مطمئن بسازد. نخستین گام برای ایجاد تغییر در شخصیت« ایمان به توحید » است. زیرا نیروی معنوی در انسان ایجاد می کند و قلبش را از محبت خدا و رسول خدا لبریز می کند گام دوم «تقوا» است، که از عوامل اصلی رشد و توازن شخصیت است و انسان را وادار می سازد که نفس خود را رشد دهد و به عالی ترین مراحل کمال انسانی برساند. همچنین قرآن به منظور پرورش شخصیت افراد و ایجاد تغییر در رفتار آنان روش کار و ممارست عملی در زمینه افکار و عادات جدید رفتاری که نفوس آنها را تحکیم می بخشد، به کار گرفته و بدین ترتیب عبادات مختلفی مانند روزه، حج و زکات را واجب گردانیده است. این امور یک شخصیت بهنجار و متکامل را از سایرین متمایز می کند و حصول چنین خصوصیتی مبنای صحیح سلانت روان فرد را تشکیل می دهد و او را از ابتلا به بیماریهای روانی باز می دارد(بخشی پور، ۱۳۸۴).
پیشرفت تحصیلی
نکته دیگری که در پژوهش حاضر روی آن تأکید شده است موضوع پیشرفت تحصیلی و عواملی است که روی آن تأثیر دارد که سعی می شود به طور اجمال بدان پرداخته شود. مثلاً یکی از مباحث مهم در روانشناسی و تعلیم و تربیت مسأله تفاوت های فردی است. افراد نه تنها از نظر ویژگی های بدنی با یکدیگر متفاوت اند، بلکه از نظر سایر ویژگی های روان شناختی و شخصیتی، از قبیل هوش، انگیزه، اعتماد به نفس، توجه و … و همچنین شرایط و محیط خانوادگی و اجتماعی با یکدیگر تفاوت دارند. برای پی بردن به علل این تفاوت ها لازم است که به علل وراثتی و محیطی و تأثیر متقابل این دو عامل بر هم اشاره شود.افراد از یک طرف با خصوصیات و صفات وراثتی معین و متفاوتی به دنیا می آیند و از طرف دیگر درشرایط و محیط های گوناگون پرورش می یابند، بنابراین تفاوت های افراد نتیجه کنش متقابل بین محیط و وراثت است. مهمترین عوامل فردی که در پیشرفت تحصیلی (و یا افت تحصیلی) نقش دارند عبارت اند از: داشتن هدف، عزت نفس، انگیزه، اضطراب، روش مطالعه، هوش، توجه، برنامه ریزی، جنسیت، عوامل بدنی، نارسا خوانی، سازش نایافتگی رفتاری، شرایط عاطفی و روانی و غیبت از مدرسه.
نقش تعدادی از عوامل فردی در پیشرفت تحصیلی
داشتن هدف
یکی از مهم ترین عواملی که بر پیشرفت تحصیلی دانش جویان تأثیر می گذارد، داشتن هدف است. بدیهی است دانش جویانی که برای تحصیل خود اهدافی در نظر می گیرند از آنهایی که هدف خاصی را دنبال نمی کنند موفقیت بیشتری را تجربه خواهند کرد. داشتن هدف موجب می شود که دانش جویان برای آن برنامه ریزی نمایند و با جهت از قبل تعیین شده حرکت کند. هدف، جهت خاصی به موضوع های درسی می دهد و روش مطالعه و یادگیری را آسان تر می کند. هدف باعث یادگیری بهتر و تلاش بیشتری برای کسب موفقیت می شود. هدف ایجاد انگیزه می کند. بسیاری از مواقع نداشتن هدف مشخص، روشن، قابل حصول و متناسب با یادگیرنده و امکانات اجرایی او باعث می شود که یادگیری به خوبی صورت نگیرد. برای آن که تدریس و آموزش معلم اثربخش باشد باید هدف آموختن هر مطلب برای یادگیرنده (دانش آموز) و یاددهنده (معلم) کاملاً روشن باشد. داشتن هدف به خصوص، هدفی که با نیازها، علائق و توانایی های یادگیرنده مطابقت داشته باشد باعث به وجود آمدن انگیزه برای یادگیری می شود. همچنین، داشتن هدف های بلند مدت و کوتاه مدت باعث می شود که یاد دهنده آسان تر و منطقی تر، عملکرد یادگیرنده و آموزش های خود را ارزشیابی کند لذا درمی یابد که یادگیرنده در چه زمینه هایی نیاز به آموزش و تمرین بیشتر دارد. به علاوه، داشتن هدف به یاددهنده کمک می کند تا به جنبه های مثبت و منفی روش آموزش خود پی ببرد و آن را اصلاح نماید.
وقتی که دانش جو هدفی برای خود انتخاب کند تمایل بیشتری برای درس خواندن و یادگیری خواهد داشت. کمتر احتمال دارد دچار کم کاری و تنبلی شود و سطح نمرات درسی او روز به روز بالاتر خواهد رفت. چنانچه که ذکر شده، هدف ها باید طوری انتخاب شود که از نظر دانش آموز دسترسی به آن امکان پذیر باشد. عده ای از دانش جویان از ترس عدم موفقیت هدفی انتخاب نمی کنند. اگر هدف بزرگ و یا دور از دسترس باشد دانش جو به علت ترس از عدم شایستگی آن را انتخاب نمی کنند. بنابراین، هدف های بزرگ بایستی به اهداف کوچک تر تقسیم شود تا دانش جو به انتخاب آنها راغب شود. به طور خلاصه موضوع هدف در دانش جویان، خانواده ها، معلمان و دانشگاه از چند بعد قابل بحث است. اول این که دانش جویان باید از مطالعه هر درس هدف یا اهداف خاصی را برای خود در نظر داشته باشند. ثانیاً، هدف یا اهداف خاصی از کل تحصیل در آموزشگاه داشته باشند. ثالثاً، خانواده ها و معلمان نیز باید از تربیت و آموزش فرزندان و دانش جویان اهداف خاصی را داشته باشند. نکته قابل توجه در این زمینه آن است که هر چه اهدافی که دانش جو برای خود در نظر می گیرد با اهدافی که مورد نظر اولیا و مربیان است هماهنگی بیشتر وجود داشته باشد، میزان موفقیت دانش جو در نیل به اهداف بیشتر خواهد بود و برعکس، هر چه در این زمینه فاصله و اختلاف بیشتر باشد آشفتگی و سردرگمی دانش آموز بیشتر خواهد بود.
عزت نفس
عزت نفس عبارت است از احساس ارزشمند بودن. این احساس از مجموع افکار، احساس ها، عواطف و تجربیاتمان در طول زندگی ناشی می شود. فکر می کنیم فردی باهوش یا کودن هستیم، احساس می کنیم شخصی منفور یا دوست داشتنی هستیم، خود را دوست داریم یا نداریم. مجموعه هزاران برداشت، ارزیابی و تجرب های که از خود داریم که نسبت به خود احساس خوشایند ارزشمند بودن، و یا برعکس احساس ناخوشایند بی کفایتی، داشته باشیم. همه افراد، صرف نظر از سن، جنس، زمینه فرهنگی، جهت و نوع کاری که در زندگی دارند نیازمند عزت نفس هستند. عزت نفس واقعاً بر همه سطوح زندگی اثر می گذارد. در حقیقت بررسی های گوناگون روانشناسی حاکی از آن است که چنان چه نیاز به عزت نفس ارضا نشود، نیازهای سطح بالاتر نظیر نیاز به آفریدن، پیشرفت، و خودشکوفایی محدود و ناشکفته باقی می ماند. انسان اگر در زندگی هیچ چیز نداشته باشد اما دارای عزت نفس باشد همه چیز به دست خواهد آورد ولی برعکس، اگر همه چیز داشته باشد ولی دارای عزت نفس نباشد همه چیز را از دست خواهد داد. دانش آموزی که دارای عزت نفس است از ویژگی های زیر برخوردار است:
مستقل عمل می کند. در مورد مسائلی چون استفاده از وقت، پول، حرفه، لباس و مانند این ها دست به انتخاب می زند و تصمیم می گیرد. او دوستان و سرگرمی هایش را عمدتاً خودش پیدا می کند. مسؤلیت پذیر است.سریع و با اطمینان عمل می کند. مسؤلیت کارهای روزمره خود از نظر شستن ظروف، البسه و نظافت خانه و حیاط را به عهده می گیرد. اغلب به کمک دوستانش می شتابد. مسؤلیت پذیر است.سریع و با اطمینان عمل می کند. مسؤلیت کارهای روزمره خود از نظر شستن ظروف، البسه و نظافت خانه و حیاط را به عهده می گیرد. اغلب به کمک دوستانش می شتابد. به پیشرفت هایش افتخار می کند. هنگامی که از پیشرفت هایش حرفی به میان می آید با مسرت تصدیق می کند و حتی به سبب آنها، گاهگاه از خودش تعریف می کند. به چالش های جدید، مشتاقانه روی می آورد و مشاغل ناآشنا، آموزش ها و فعالیت های جدید، توجهش را جلب می کنند و او با اطمینان، خود را درگیر آنها می کند دامنه وسیعی از هیجان و احساسات را نشان می دهد. می تواند قهقه بزند، بخندد، فریاد بکشد، گریه کند، به گونه ای ارتجالی محبتش را بروز دهد به طور کلی هیجان های مختلفی را ابراز می کند. ناکامی را به خوبی تحمل می کند. هنگام رو به رو شدن با ناکامی می تواند واکنش های گوناگون نظیر شکیبایی، خندیدن بی خود، بلند حرف زدن و غیره از خود نشان دهد قادر است از آنچه که موجب ناکامی اش شده است، سخن بگوید. احساس می کند که می تواند دیگران را تحت تأثیر خود قرار دهد. از نفوذی که بر افراد خانواده، دوستان و حتی بر اولیای امور نظیر معلمان، رؤسا، کارفرماها و غیره دارد، مطمئن است.
عزت نفس تحصیلی و پیشرفت تحصیلی
یکی از مفاهیمی که به مفهوم نگرش به آمورشگاه و یادگیری آموزشگاهی بسیار نزدیک است، مفهوم نگرش به خود و عزت نفس تحصیلی در مورد یادگیری آموزشگاهی است. موفقیت و تأیید یا شکست و عدم تأیید در تعدادی از تکالیف یادگیری و در مدتی نسبتاً طولانی به عزت نفس کلی درباره آموزشگاه و یادگیری آموزشگاهی می انجامد. به همین نحو موفقیت و تأیید یا شکست و عدم تأیید پس از چند سال تحصیل منجر به این خواهد شد که دانش آموز این موفقیت یا شکست را به خودش به عنوان یادگیرنده یا دانش آموز تعمیم دهد. سرانجام دانش آموز یا باید از متهم کردن آموزشگاه یا معلمان به سبب عدم موفقیتش دست بردارد و خود را هدف اتهام قرار دهد یا باید تأیید آموزشگاه و معلمان را به خاطر موفقیتش به تأیید خود مبدل سازد. دانش آموزی که مرتباً در آموزشگاه موفقیت کسب می کند باید تأیید دانشگاه و معلمان خود تعمیم دهد و یک مفهوم کلی مثبت درباره خودش به عنوان یادگیرنده ایجاد کند. مطالعات انجام شده بیانگر رابطه بین عزت نفس تحصیلی و پیشرفت تحصیلی است. هر فرد فعالیت هایی را که باموفقیت انجام داده است و یا می تواند انجام دهد، دوست دارد. تصور دانش آموز درباره موفقیت یا شکست دریک تکلیف یادگیری مبتنی بر تجاربی است که وی در مورد آن تکلیف یا تکالیف مشابه از معلمان، والدین، همسالان و اشخاصی که به طریقی با تکلیف موردنظر رابطه داشته اند، کسب کرده است. اگر فرد معتقد باشد که در گذشته تکالیف مشابهی را با موفقیت انجام داده است احتمالاً با تکالیف بعدی با نوعی عاطفه مثبت برخوردخواهد کرد و اگر اعتقاد داشته باشد که در تکالیف مشابه گذشته با شکست مواجه شده است، احتمالاً با تکلیف بعدی با نوعی عاطفه ی منفی روبه رو خواهد شد. ارسطو(۱۹۷۹) فرمولی برای عزت نفس تهیه نمود که این چنین است: نوزاد پس از تولد به طور فزایندهای از وابستگی و ناتوانی خود و نیاز به بزرگسالان آگاه می شود. اگر نوزاد در خانوادهای متولد شده باشد که آن خانواده پذیرنده وی باشند و مورد محبت، نوازش و علاقه قرار گیرد، به تدریج در طی رشد و تکامل خود احساس ارزشمندی می کند و والدین را به عنوان موضوع های خوب، درونی می سازد بر اثر تکرار تأیید و تصدیق های بیرونی، حس ازرشمندی در خود، درونی می شود. حال اگر این نوزاد در خانوادهای به دنیا آمده باشد که مورد پذیرش، لطف و نوازش قرار نگیرند، از همان ابتدا دچار احساس فقدان ارزشمندی می گردد و این نقیصه طی فرایند رشد روانی، به گونه های مختلف، در رفتار فرد تأثیر می گذارد. بالبی( ۱۹۷۳ ) عزت نفس را قسمتی از شخصیت می داند و اهمیت کسب امنیت در دوران کودکی را نیز به عنوان اصل کلی و پایه ای برای درونی کردن اعتماد به خود متذکر می شود(سلطانیان، ۱۳۸۸).
در پی مطالعاتی که الیسون ( ۱۹۸۳ ، به نقل از بیابانگرد،۱۳۷۶ ) انجام داد، مشخص شد که از دست دادن حس کنترل و ایجاد نارضایتی فردی یکی از جنبه های مشخص عزت نفس پایین بوده است. در بررسی هایی که بر روی افراد دارای عزت نفس پایین صورت گرفته، علائمی چون: شکایت جسمانی، افسردگی، اضطراب، کاهش سلامت عمومی بدن، بی تفاوتی و احساس تنهایی، تمایل به اسناد شکست خود به دیگران، عدم رضایت شغلی و کاهش عملکرد، موفقیت آموزشی و داشتن مشکلات بین فردی، گزارش شده است.
کوپر اسمیت (۱۹۶۷) در کتاب پیشینه عزت نفس، در مورد بررسی گستردهای که در باب عزت نفس دانش- آموزان ابتدایی به عمل آورده چنین گزارش می کند: از معلمان کلاس پنجم خواسته شد دانش آموزان خود را با یک مقیاس که انعکاس از اعتماد به خود، سطح آرزوها و عوامل مربوط به آن بود، درجه بندی کند مقیاس های دیگری نیز به کار رفت و دانش آموزانی که در رده ی بالاترین حد عزت نفس قرار داشتند به طور فشرده موردمطالعه واقع شدند. انواع رویه های پرورش فرزند نیز توسط والدین آنان به کاررفته بود بررسی گردید. جمع بندی مختصر از نتایج فوق از این قرار است:

موضوعات: بدون موضوع
[دوشنبه 1400-08-10] [ 09:50:00 ق.ظ ]