علامه بیان کرده است،که منظور از “حب الحصید"حب و دانه درو شده است، و اضافه کلمه­حب به حصید،از باب اضافه شدن موصو ف به صفت است.[۹۸]
مولف تفسیر جوامع الجامع بر این باور است،که “حب الحصید” هر دانه­ای است، که بتوان آن را درو کرد، مانند گندم و جو.[۹۹] هم چنین راغب اصفهانی بیان داشته است که، اصل حصید درو کردن محصول است.[۱۰۰]
این حدیث بیان می داردکه،آدمی در این دنیا با زبانش هر عملی را کشت کند،نتیجه- اش راکه،کلمه حصید آن را بیان می دارد،خواهد دید؛واین حدیث هر چند بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده است؛بازتاب­های عمل توسط زبان را با­کلمه حصید بیان می داردکه، مخاطب با دیدن کشت درو شده، باز تاب عمل زبان را برای خود به تصویر بکشد،وهم چنین می­توان گفت: بیان­ی مجازی و استعاره نیز نیز دارد، که نتیجه عملکرد زبان رابه کشت درو شده تشبیه می کند.
دانلود پایان نامه

۲-۱-۱۹-حید

طریحی بیان داشته است،که واژه حید به معنای گریختن است.[۱۰۱] آیه­ی بیان شده، عبارت است، از « وَ جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِید» (ق/۱۹)«بیهوشى مرگ به حق فرا رسید، و این همان است، که تو از آن مى‏گریختى».
حدیث بیان شده، عبارت است از:أیها الناس المجتمعه أبدانهم المختلفه أهواؤهم کلامکم یوهن‏ الصم الصلاب و فعلکم یطمع فیکم عدوکم المرتاب تقولون فی المجالس کیت و کیت فإذا جاء القتال قلتم حیدی حیا­د ما عزت دعوه من دعاکم.[۱۰۲]
و نیز از سخنان امام علی(علیه السّلام) است،درباره کندى‏ورزیدن آنان که، از یاریش دست برداشتند، فرمود: اى گروه مردمانى که بدنهاشان گرد هم، و اندیشه‏هاشان پراکنده است، سخنان شما (و لاف و گزافتان) سنگهاى سخت را نرم کند، ولى کردار شما دشمنانتان را در شما بطمع اندازد؛ (یعنى گفتارتان چون کردارتان نیست.) در انجمنها چنین و چنان گویید؛ (و بدروغ لاف دلاورى و جنگجویى زنید.) ولى چون جنگ پیش آید؛ «حیدى حیاد» میگویید؛ یعنى اى جنگ از ما دور شو (حیدى حیاد مثلى است که عرب وقت فرار از دشمن بر زبان آرد.) دعوت کسى که شما را بخواند؛ بجایى نرسد، و دل آن کس که در باره شما رنج کشد؛ آسوده و راحت نگشت.
حدیث­­ ­گریختن کسانی که از جنگ فرار می کنند، رابه تجسم و تصویر می کشد،این حدیث ضرب المثلی رادربیان امام آورده است، که خود مردم جاهلی از آن استفاده کرده و برایشان بدیهی بوده است، و حدیث بر اساس اشتقاق لفظ درذیل آیه بیان شده است.

۲-۱-۲۰-ردد

مولف­براین­عقیده­است،­که­واژه ­ردد،به­ معنای برگرداندن است[۱۰۳]. آیه­ی آورده شده عبارت است، از :«وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى‏ آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْ‏ءٌ یُراد» (ص/۶)«مهترانشان به راه افتادند،و گفتند:برویدو برپرستش خدایان خویش پایدارى ورزید،که این است چیزى که، از شما خواسته شده.»
در مفردات آمده است،که ردد به معنای بر گرداندن چیزی از ذات خودش، یابه حالتی از حالاتش می­گویند[۱۰۴]. مولف مجمع البیان بیان داشته است، که “لَشَیْ‏ءٌ یُراد"یعنی کاری که برای ما خواسته شده است، وبر ما اراده شده است.[۱۰۵]
علامه در ذیل آیه بالا، اذعان داشته است؛که مقصود ی که از ظاهر آیه می توان فهمید این است،که اشاره به دعوت رسول خداوند دارد؛و غرضی که مشرکین از دعوت آن حضرت فهمیده بودند، وآن این است که آن حضرت، منظورش از دعوت به توحید ریاست وحکومت به مردم است.[۱۰۶]
حدیثی که ذیل آیه­ی بالا، آورده شده است، عبارت است، از:قال النبی(صلی­الله علیه وآله)‏ لا یرد القضاء إلا الدعاء.[۱۰۷]
این حدیث که، به معنای تغییر قضا و عوض شدن نتیجه آن بوسیله دعا آمده است، بر اساس اشتقاق لفظ ذیل آیه بیان شده است.ردد در آیه به این معنا است که، مشرکین که به بت پرستی مشغول بودند؛ می گفتند: پیامبر آمده است با دعوت به توحید مارا از بت پرستی منصرف گرداند،وبا این دعوت وپذیرش نتیجه اعمال آنان نیز عوض می شدو سرنوشت آنان نیز تغییر می­کرد.

۲-۱-۲۱-شید

درکتاب مجمع­البحرین­آمده است،که واژه شید،که مشیده، ازاین کلمه گرفته شده است، به معنای قصر طویل ومرتفع است.[۱۰۸] آیه­ی آورده شده در این قسمت، عبارت است از:
«أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ» (نسا/۷۸)«هر جا باشید مرگ شما را فرا مى‏گیرد، اگر چه در برجهاى محکم و مرتفع باشید».
حدیث بیان شده،عبارت است، از: إن الإمامه خص الله عزوجل بها إبراهیم الخلیل( علیه السلام) بعد النبوه و الخله مرتبه ثالثه و فضیله شرفه بها و أشاد بها ذکره فقال‏ إنی جاعلک للناس إماما[۱۰۹]که خداى عز و جل بعد از رتبه نبوت و خلت، در مرتبه سوم به ابراهیم خلیل (علیه السلام) اختصاص داده، و به آن فضیلت مشرفش ساخته، و نامش را بلند و استوار نموده است؛ و فرموده:همانا من ترا امام مردم گردانیدم.
طبرسی بر این باور است،که شید به معنای گچ و بلند کردن ساحتمان است؛ ومشیده ساختمانی­است­که،با گچ تزیین شده باشد.[۱۱۰] هم چنین علامه بیان داشته است، که مشیده از تشیید، به­ معنای ­رفع ­و بلندی­است،که اصل­آن ازشید­به معنای­گچ می­باشد؛چراکه ساختمان­­­ها بوسیله گچ زینت داده و مرتفع داده می­­­­­­­­­­­­شوند[۱۱۱]. و­ درمفردات آمده است که اشاده که از این ماده است، به معنای بانگ برداشتن و فریاد کردن است.[۱۱۲]
طریحی این حدیث را براساس اشتقاق لفظ بیان کرده است، وارتباطی به تفسیرآیه ندارد.

۲-۱-۲۲-صفد

واژه صفد،که مولف آن را به معنای زنجیر وبندآورده است[۱۱۳]. آیه­ی آورده شده دراین قسمت، عبارت است از« وَ تَرَى الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفاد» (ابراهیم/۴۹)«مجرمان را در آن روز به غل­هایى که دست را به گردن بندد، بسته بینى.» حدیثی که در ذیل آیه آورده شده است،عبارت است از: إِنَّ أَبْوَابَ السَّمَاءِ تُفَتَّحُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ تُصَفَّدُ الشَّیَاطِینُ وَ تُقْبَلُ الْأَعْمَالُ أَعْمَالُ الْمُؤْمِنِینَ نِعْمَ الشَّهْرُ شَهْرُ رَمَضَانَ کَانَ یُسَمَّى عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الْمَرْزُوق.[۱۱۴]
این حدیث درتایید معنای واژه صفد،در بیان امام آمده است، وارتباطی به تفسیرآیه ندارد؛ واز باب اشتقاق لفظ بیان شده است.

۲-۱-۲۳-ندد

در کتاب مجمع البحرین، واژه ندد به معنای مثل ونظیر بیان شده است.[۱۱۵] آیه­ی آورده شده عبارت است، از: « قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ» (فصلت/۹)«بگو:آیا نسبت به خداوندى که، زمین را در دو روز آفرید، کافر می­شوید و براى او کسانى را همتا مى‏پندارید، این پروردگار جهانیان است.»
حدیثی که آمده است،عبارت است از : ثُمَّ اسْتَلِمِ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ وَ قَبِّلْهُ فِی کُلِّ شَوْطٍ فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهِ فَافْتَحْ بِهِ وَ اخْتِمْ بِهِ فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهِ فَامْسَحْهُ بِیَدِکَ الْیُمْنَى وَ قَبِّلْهَا فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهِ فَأَشِرْ إِلَیْهِ بِیَدِکَ وَ قَبِّلْهَا وَ قُلْ- أَمَانَتِی أَدَّیْتُهَا وَ مِیثَاقِی تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِی بِالْمُوَافَاهِ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ کَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى وَ عِبَادَهِ الشَّیْطَانِ وَ عِبَادَهِ الْأَوْثَانِ وَ عِبَادَهِ کُلِّ نِدٍّ یُدْعَى مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل[۱۱۶].- سپس دست بر حجر الاسود بساى و در هر شوط از طواف آن را ببوس، پس اگر امکان دست سودن و بوسیدنش را نیافتى، طواف را با آن آغاز کن و هم به آن ختم کن، و اگر امکان آن را نیافتى با دست راستت آن را لمس کن و آن دست را ببوس،و اگر امکان آن را نیافتى با دست خود به آن اشاره کن، و آن را ببوس و بگو: «این امانت منست که آن را ادا کردم، و پیمان منست که آن را تجدید نمودم، تا براى من بوفا کردنم شهادت دهی من بخدا ایمان آوردم، و بجبت و طاغوت ولات و عزّى و عبادت شیطان و عبادت هر معبود باطلى که در مقابل خدا ساخته، و آن را بجاى خداى عزّ و جلّ خوانده‏اند، کافر گشتم.
در اطیب البیان آمده است، که انداد شامل شرکایی است،که برای خدا قراردادند،از بت ها وغیر آنها.[۱۱۷] وعلامه بر این نظراست،که اندادجمع “ند” به معنای مثل وشریک است وشامل شرکایی می­ شود، که درربوبیت والوهیت مثل خدا باشند.[۱۱۸]
این حدیث­ براساس اشتقاق لفظ بیان شده­است،در حدیث معنای “ند"را با ذکر عنوان امثالی ازبت ها،که بت پرستان آن زمان می پرستیدند،و هم چنین پرستش شیطان وطاغوت روشن می سازد،و آن را تعمیم به عبادت هر معبود باطلی می دهد، وبا این شهادت وگواهی دادن یکتای خداوند را تایید می­نماید، وربوبیت والوهیت غیرخداوند را باطل می­ کند.

۲-۱-۲۴-نبذ

باب ذال که مولف کلمه “نبذ” رابه معنای کناره گرفتن وگوشه گیری گرفته است.[۱۱۹]
آیه­ی آورده شده دراین قسمت، عبارت است از:«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا» (مریم/۱۶)« در این کتاب مریم را یاد کن، آن گاه که از خاندان خویش به مکانى رو به سوى برآمدن آفتاب دورى گزید.» حدیثی که، ذیل آورده شده، عبارت است از: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله)‏قَالَ اللَّهُ عَزَّوَ جَلَّ قَدْ نَابَذَنِی مَنْ أَذَلَّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِن.‏[۱۲۰] خدا عزوجل فرموده:هر که بنده مومنم را خوار کند، آشکارا به جنگ با من برخاسته است.
این حدیث بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده است، ودر تفسیرآیه­ی مورد نظر نیست.

۲-۱-۲۵- اجر

مولف بیان داشته است،که واژه اجربه معنای جزای عمل وپاداش است.[۱۲۱] آیه­ی آورده شده،در این قسمت عبارت است از: « قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» (قصص/۲۷) «گفت که من می خواهم، تزویج کنم به تو یکى از این دو دخترم را،برای آنکه اجیر شوى مرا هشت سال، پس اگر تمام کردى ده سال را پس از نزد تست، و نمى خواهم که سخت گیرم بر تو به زودى مى‏بینى مرا به خواست خدا از شایستگان.»
حدیثی که در ذیل آیه­ی، بیان شده،عبارت است از: عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَهَ قَالَ‏ قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنْ حَدِّ الْوَجْهِ الَّذِی یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یُوَضَّأَ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ الْوَجْهُ الَّذِی أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى بِغَسْلِهِ الَّذِی لَایَنْبَغِی لِأَحَدٍ أَنْ یَزِیدَ عَلَیْهِ وَ لَا یَنْقُصَ مِنْهُ‏ إِنْ زَادَ عَلَیْهِ لَمْ یُؤْجَرْ وَ إِنْ نَقَصَ مِنْهُ أَثِمَ مَا دَارَتْ عَلَیْهِ السَّبَّابَهُ وَ الْوُسْطَى وَ الْإِبْهَامُ مِنْ قُصَاصِ الرَّأْسِ إِلَى الذَّقَنِ وَ مَا جَرَتْ عَلَیْهِ الْإِصْبَعَانِ مِنَ الْوَجْهِ مُسْتَدِیراً فَهُوَ مِنَ الْوَجْهِ وَ مَا سِوَى ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ الْوَجْهِ قُلْتُ الصُّدْغُ لَیْسَ مِنَ الْوَجْهِ قَالَ لا.[۱۲۲]به ابو جعفر باقر (علیه السلام) گفتم: بفرمایید،که گردى صورت آن مقدارى که باید شست، و خدا به شستن آن فرمان داده،تا کجا است؟ ابو جعفر گفت: گردى صورتت، از آن حدى که خدا فرموده ،و باید شسته شود،نه کمتر و نه‏بیشتر؛ که اگر بیشتر بشوید پاداشى نداردو اگر کمتر بشوید خطا کرده است، همان مقدارى است که موقع شستن و دست کشیدن انگشت شهادت و انگشت وسط و انگشت شست بر روى آن مى‏چرخد؛ و به عبارت دیگر: از بالاى صورت آن قسمتى که موى سر چیده مى‏شود، تا زیر چانه و از دو طرف صورت، هر مقدارى که دو انگشت شست و انگشت وسط بر روى آن مى‏چرخد، جز صورت است، و ما بقى جز صورت نیست من گفتم: بنا گوش از صورت نیست؟ابو جعفر(علیه السلام) گفت: نه.
در مفردات راغب آمده است، که اجربه معنای مزد وپاداشی است که به کار تعلق گیردچه کار دنیوی وچه کار اخروی.[۱۲۳]
این حدیث که براساس اشتقاق لفظ بیان شده است،معنای اجر رادر باب شستن اعضای وضو بیان می کندوبیان می داردکه، هر عملی مترتب بر احر وپادا ش است؛ و اگر عملی غیر ازآنچه در سنت آورده شده است عمل شود، اجر وپاداشی بر آن تعلق نمی گیردو هم چنین معنای اجیر را که در آیه آورده شده است، بیان می دارد؛ این که حضرت شعیب یکی از دختران خود رابه حضرت موسی تزویج کرد؛واز وی در خواست هشت سال کار را کرد،در واقع یک نوع قرار داد بست، وبا این مضمون می توان گفت که هر عملی مترتب بر یک اجر وپاداش است، که اگرعملی انجام نشود، منفعتی بر آن تعلق نمی گیرد.

۲-۱-۲۶-بذر

مولف براین عقیده­ است که، واژه بذر به معنای پخش کردن در غیر آن چه خدا حلال کرده، است.[۱۲۴] آیه­ی که مولف برای بیان واژه بیان داشته است،عبارت است از:«إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ­وَ­کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُورا»(اسرا/۲۷) «اسرافکاران با شیاطین برادرند،و شیطان نسبت به پروردگارش ناسپاس بود».
حدیثی که در ذیل آیه­ی بالا آورده شده است، عبارت است از: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله)‏ طُوبَى لِعَبْدٍ نُوَمَهٍ عَرَفَهُ اللَّهُ وَ لَمْ یَعْرِفْهُ النَّاسُ أُولَئِکَ مَصَابِیحُ الْهُدَى- وَ یَنَابِیعُ الْعِلْمِ یَنْجَلِی عَنْهُمْ کُلُّ فِتْنَهٍ مُظْلِمَهٍ لَیْسُوا بِالْمَذَایِیعِ الْبُذُرِ وَ لَا بِالْجُفَاهِ الْمُرَاءِین‏.[۱۲۵]رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) فرمود: خوشا حال بنده گمنامى که خدا او را شناسد، و مردم او را نشناسند این- ها چراغهاى هدایت و چشمه‏هاى دانشند، هر فتنه تاریک و سختى از برکت آنها برطرف شود، آنها نه فاش‏کننده و پخش‏کننده اسرارند، و نه خشن و ریاکار.
درمفردات آمده است که، تبذیر به معنای تفریق کردن وپخش کردن چیزی است اصلش ازریختن وپاشیدن بذر است، که بطور استعاره به معنای پخش کردن بیهوده مال آمده است.[۱۲۶] وهم چنین مولف معجم مقاییس اللغه بر این باور است، که بذربه معنای پخش و پراکنده کردن چیزی است.[۱۲۷]
علامه این چنین آورده است،که وجه تفسیر مبذرین واسرافکاران با شیطان­ها این باشد،که هر دو­ی آنها از نظر سنخیت و ملازمت،ماننددو برادرمهربان اند،وهمیشه باهم اند.[۱۲۸]
این حدیث که بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده است، بذررابه عنوان صفت اشخاصی بیان می­کندکه،خداوند آنهارا بوسیله فضایل اخلاقی ایشان می شناسد، وآنها همواره در بین مردم گمنامند،وایشان­پخش­کننده­اسرارمردم­ نیستند،وهم چنان­که می­دانیم دربذرپاشی بذرهایی­که­پاشیده شده ­اند،رشد­می­ کنند؛و بذرهرماده باعث گسترش جنس آن ماده می- شودودر این حدیث با بیانی زیبا،نشر و گسترش اسرار مردم را که خود سبب ریختن آبروی افراد وتفرق وجدایی در بین افراد می شود، بیان می داردو هم چنین در آیه بیان می- دارد،که کسی که اسراف کار است ملازم شیطان است، که نتیجه ی آن کفر و ناسپاسی نسبت به خدا وند است و این اسراف درهر امری می ­تواند باشد.

۲-۱-۲۷-حظر

مولف­براین نظراست،که کلمه حظر به معنای منع شده است،وحظیره کسی است که آغل برای شتر درست می کند، برای اینکه از گرما وسرما حفظ شود.[۱۲۹]آیه­ای که در این باب آمده،عبارت است از:« کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً» (اسرا/۲۰)«همه راچه­آن­گروه را و چه این گروه را از عطاى پروردگارت پى درپى خواهیم داد، زیرا عطاى پروردگارت را از کسى باز ندارند».
حدیثی که در ذیل آیه­ی بالا بیان شده،عبارت است از: وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)‏ الْوُضُوءُ مُدٌّ وَ الْغُسْلُ صَاعٌ وَ سَیَأْتِی أَقْوَامٌ‏ بَعْدِی یَسْتَقِلُّونَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ عَلَى خِلَافِ سُنَّتِی وَ الثَّابِتُ عَلَى سُنَّتِی مَعِی فِی حَظِیرَهِ الْقُدْس.[۱۳۰]‏ و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: آب وضو یک­مدّ است و آب غسل یک صاع و در آتیه نزدیک پس از من گروههایى خواهندآمد،که این مقدار آب را اندک شمارند، و آن جماعت بر خلاف سنّت من هستند، و هر که استوار و پا بر جا بر سنّت من است، در حظیره قدس (بهشت) با من خواهد بود.
این حدیث با معنایی دیگردربیان مفهوم حظرمعنای آن را بسط داده است، وبر اساس اشتقاق لفظ در ذیل آیه بیان شده است، و درصدد تفسیرآیه مورد نظر نیست.

۲-۱-۲۸-ضمر

طریحی بیان داشته است­که واژه “ضمر” که، کلمه ضامر از این ریشه است، به معنای شتر لاغر اندام است.[۱۳۱] آیه­ی آورده شده، در این قسمت عبارت است از: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلى‏ کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ » (حج/۲۷)«و در میان مردم به (اداء مناسک) حج اعلام کن، تا خلق پیاده و سواره بر شتران لاغر اندام تیزرو از هر راه دور به سوى تو جمع آیند.»
حدیث آورده شده،عبارت است از: أَلَا وَ إِنَّ الْمِضْمَارَ الْیَوْمَ وَ السِّبَاقَ غَداً .[۱۳۲] -بهوش باشید، که امروز وقت آماده شدن و فردا روز مسابقه است.
درمفردات آمده است که ضامر شتر لاغر اندامی است، که لاغریش بر اثر کار باشد نه لاغری طبیعی، و مضمار مکان اسب دوانی وتمرین کردن اسب است.[۱۳۳]
این حدیث که بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده،استعاره آورده شده است برای بیان عمل، که این دنیا مکان عمل و تلاش است؛ مانند اسبی که برای مسابقات، تمرین وپرداخته شود؛وانسان تا درتوان دارد باید عمل کند،وفردا که روز قیامت­است­پایان این عمل و مسابقه است.

موضوعات: بدون موضوع
[دوشنبه 1400-08-10] [ 08:42:00 ق.ظ ]