مقالات و پایان نامه ها | هوش هیجانی به مفهوم روح زمان – 2 | ... | |
نظریه پردازن هوش هیجانی معتقدند که IQ به ما میگوید که قادر به انجام چه کاری هستیم، در حالی که هوش هیجانی به ما میگوید که چه کاری باید انجام دهیم. IQ شامل توانایی ما برای یادگیری، تفکر منطقی و انتزاعی می شود، در حالی که هوش هیجانی به ما میگوید که چگونه از IQ در جهت موفقیت در زندگی استفاده کنیم. هوش هیجانی شامل توانایی فرد در جهت خودآگاهی هیجانی و اجتماعی است و مهارت های لازم در این حوزه ها می سنجد، همچنین شامل مهارت های فرد در شناخت احساسات خود و دیگران، داشتن مهارت در ایجاد روابط سالم با دیگران و حس مسئولیت پذیری در برابر وظایف میباشد (بلاک، ۱۹۹۵؛ به نقل ازچان، ۲۰۰۳؛ به نقل از دهکردی، ۱۳۸۶).
هوش هیجانی (EQ ) با هوش شناختی (IQ ) از بعضی منظرها متفاوت از یکدیگر هستند. بر خلاف هوش شناختی که میزان سطح آن نسبتاً ثابت و ایستا میباشد و از سویی همبستگی کمی با موفقیت در زندگی دارد، هوش هیجانی (EQ ) را می توان از طریق تعلیم و تربیت، مربیگری هدفمند، ابتکار عمل، توسعه و رشد یافتگی، سطح آن را ارتقا داد.
همچنین جاکوس و مک آنوی (۲۰۰۵) در پژوهش های خود نشان دادند که نوع و جایگاه فعالیت مغزی زنان و مردان در رابطه با هوش شناختی تفاوت دارد (در هنگام فعالیت هوش عمومی، الگوی فعالیت مغزی مردان کاهش مییابد ولی در زنان افزایش پیدا میکند) در حالی که تفاوت هوش هیجانی در زنان و مردان با تفاوت در سطح فعالیت های مغزی آن ها همراه نیست.
لدوکس و الیزابت (۲۰۰۰) نخستین کسی بود که نقش کلیدی بادامه را در مراکز حسی مغز کشف کرد. یافته های او درباره ی مداربندی های مغز هیجانی تصور دیرینه ای را که در باره ی سیستم لیمبیک وجود داشت، کنار گذاشت. وی برای بادامه نقش محوری در فعالیت ها قایل شد و سایر ساختارهای لیمبیک را در نقش های بسیار متفاوتی دخیل دانست. تحقیقات لدوکس نشان می دهدکه حتی زمانی که مغز متفکر یعنی قشر نو مخ به مرحله ی تصمیم گیری رسیده است، بادامه ی مغز میتواند اعمال ما را کنترل کند، در واقع عملکرد بادامه و ارتباط متقابل آن با … کورتکس اساس هوش هیجانی است.
مایر و سالووی و کاروسو (۲۰۰۰) معنی متفاوتی را در مورد هوش هیجانی مورد بررسی قرار دادند، معانی مورد بحث آن ها عبارتند از: هوش هیجانی به عنوان روح زمان یا گرایش فرهنگی یک دوره ی خاص، هوش هیجانی به عنوان مجموعه یی از صفات شخصیت، و سرانجام هوش هیجانی به عنوان مجموعه تواناییهای ذهنی.
هوش هیجانی به مفهوم روح زمان
مفهوم روح زمان به عقاید و ایده هایی گفته می شود که در مقطع زمانی خاص از تاریخ به باور غالب و مسلط در میان مردم تبدیل میشوند. روح زمان گرایش هوشمندانه یا احساساتی است که حرکت فرهنگی و سیاسی زمان را مشخص میکند.
مایر و همکاران (۲۰۰۰) با انتشار مقالاتی در خصوص اهمیت هوش هیجانی مطرح کردند که شاید اوج گسترش هوش هیجانی، در کار موفق و حرفه یی باشد. این گزارش ها ترکیبی از دید علمی و حس نگر بود. بحث اصلی این گزارش ها توجه به بخش نادیده گرفته شده ی شخصیت[۶۹] بود که شانس فرد را برای دسیابی به هدف افزایش میدهد. سالووی و مایر (۱۹۹۹؛ به نقل از ستاسیس و نیکولائو) دلیل این توجه را اتفاق نظر مولفان با دو بخش فرهنگی در تفکر غرب میدانستند: کشمکش میان هیجان و تعقل، میان نخبه سالاری و مساوات طلبی (دهکردی،۱۳۸۶).
تاریخ نبرد میان توجه و انکار هیجان در تفکر غرب، بسیار قدیمی است. جنبش رواقیون در یونان باستان (تقریباً ۲۰۰ سال قبل از میلاد تا ۳۰۰ سال بعد از میلاد مسیح)، در ارتباط با نقش هیجان در ایجاد یک زندگی خوب و مطلوب بوده است. از نظر آن ها خلق و خو، تکانه ها، ترس ها و علایق، سیار، خود محور، فروگرا و منحصر به فرد بوده است و لذا قابل اعتماد نیستند. در فلسفه ی رواقی، شخص خردمند و عاقل، هیچ هیجان یا احساسی را تأیید نمی کند. رواقیون مفاهیم اخلاقی و اجتماعی را که میراثی از تمدن غرب بود، به درونی ترین ساختارهای مسیحیت منتقل ساختند، که در نهایت منجر به رواج تفکر ضد هیجان شد. به تدریج از اواخر قرن هیجدهم، حرکت اساسی در اروپا، بر همدلی، تفکر شهودی و هیجان تأکید کرد. نویسندگان، موسیقی دانان، نهضت زنان و حتی برخی بیماران، جنبش هایی بر ضد قواعد خشک، خردگرا و کلاسیک مسلط بر فرهنگ و هنر غرب، برپا کردند. آنان معتقد بودند که احساس یک واقعیت است و علت وجود احساس بیگانگی و تنهایی در افراد، جامعه ی صنعت گرای غرب است. لذا برای مقابله با آن بیان علایق شخصی و نفوذ احساس در شعر و نثر ضرورت دارد (آپشور، ۱۹۹۵؛ به نقل از خسرو جاوید، ۱۳۸۰).
کشمکش دوم و در واقع عنصر دیگر روح زمان، تعارض میان شناخت تفاوت های فردی و تأکید بر ویژگی های شخصیتی بود. زمانی که هرنستین و موری ( ۱۹۹۴؛ به نقل از خسرو جاوید، ۱۳۸۰) منحنی زنگوله یی را تعمیم دادند، دیدگاهی از هوش با خط مشی عمومی در غرب شکل گرفت. آن ها معتقد بودند که افراد از لحاظ ویژگی های هوش در یک منحنی توزیع میشوند که بر اساس آن اکثر افراد در وسط منحنی و تعداد کمی در دو طرف منحنی قرار دارند و چنین تفاوت هایی ثابت است و به سختی تغییر میکند. رواج بحث تفاوت های هوش در میان جنس، اقوام، نژادها و مذاهب مختلف، نزاع و درگیری های سختی را به وجود آورد. طرح موضوع هوش هیجانی، تا حدی پاسخی برای منحنی زنگوله یی بود .
گلمن (۱۹۵۵) بلافاصله بعد از توصیف منحنی زنگوله یی، هوش کلی را از هوش هیجانی متمایز ساخت و بیان کرد که هوش هیجانی در مقایسه با هوش کلی، قوی تر است و توانش های هیجانی مهم میتوانند آموخته شوند. از این منظر، شرایط فرهنگی یا ارزش روح زمانی هوش هیجانی، مساوات طلبی بود. به عبارت دیگر چون هوش هیجانی مانند هوش شناختی، ذاتی نیست و یک مهارت آموختنی است، هر شخص میتواند از لحاظ هیجانی، باهوش باشد و جامعه ی توانمند هیجانی، جامعه یی است که هر فردی، حتی کسی که بیش از این تصور نمی کرد که باهوش باشد، میتواند باهوش باشد (شهبازی، ۱۳۸۵).
هوش هیجانی و مفهوم شخصیت
موضوع روان شناسی شخصیت، مطالعه ی بخش های مختلف روان شناختی، سازمان دهی و رشد آن با هدف برقراری ارتباط قسمت های مختلف ذهن نظیر مکانیزهای دفاعی، ساختارها، عملکردها و فرایندها با پیامدهای زندگی میباشد. سئوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا هوش هیجانی، برای توصیف کل شخصیت به کار می رود؟ پاسخ به چگونگی تصور شخص از سیستم شخصیتی انسان بستگی دارد (مایر، ۱۹۹۸؛ مک آدامز، ۱۹۹۶). “
[یکشنبه 1401-09-20] [ 04:20:00 ب.ظ ]
لینک ثابت |
افسردگی از گروه اختلالات خلقی است. خلق حال و هوای احساسی نافذ وپایداری است که به صورت درونی تجربه می شود و بر رفتار ودرک فرد از جهان تاثیر میگذاعاطفه[۱] به تظاهر بیرونی خلق اطلاق می شود. خلق ممکن است طبیعی[۲]، بالا[۳] یا افسرده[۴] باشد. اختلالات خلقی گروهی از اختلالات بالینی هستند که مشخصه آن ها احساس از بین رفتن تسلط و تحمل رنج و عذاب زیاد است. در بیمارانی که خلق افسرده دارند (یعنی در افسردگی)، از دست دادن انرژی وعلاقه، احساس گناه، دشوارشدن تمرکز، از دست دادن اشتها وافکار مرگ یا خودکشی وجوددارد(کاپلان و سادوک، ۲۰۰۷، ترجمه رضاعی، ۱۳۸۷).
نگرانی:
نگرانی حالتی از اضطراب است که فرد به واسطه ی آن نمیتواند درست تصمیم بگیرد. یا کارهایش را انجام دهد.فرد نگران معمولا دارای اعتماد به نفس پایینی است و برای تشخیص میزان نگرانی می توان میزان اعتماد به نفس وی را سنجید برخی نگرانی ها و باور های غلط اضطراب را به وجود می آورد.و فرد را مضطرب میکنند که واکنش هایی از خود نشان میدهد که معمولا ناخوشایند است(واتکینز،۲۰۰۵).
ب)تعاریف عملیاتی
– شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی:
در این پژوهش برای آموزش به مراجعان،از بسته آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی،به مدت ۸جلسه(هفته ای یکبار هر جلسه ۹۰دقیقه ای)استفاده خواهد شد.اهداف جلسات :جلسه های اول تاچهارم:یادگرفتن پرداختن به توجه و انجام امور روزمره با توجه و تمرکز-پی بردن به ذهن سرگردان-کنترل ذهن سرگردان با تمرین تنفس و مرور بدن.موضوع جلسه های پنجم تا هشتم:آگاهی کامل نسبت به فکرها و احساس ها و پذیرفتن آن-تغییر خلق و افکار-هشیاری نسبت به نشانه های افسردگی ونشخوارفکری و نگرانی-برنامه ریزی و تدوین فهرستی از فعالیتهای لذت بخش و آموزش تکنیکهایی که به فرد کمک کند تا احساس تسلط بهتر برخود ومحیط کار خود داشته باشد.
– نشخوار فکری :
نشخوار فکری در این پژوهش میزان نمره ای است که آزمودنی ها از پرسشنامه نشخوار فکری نولن-هاکسما (۱۹۹۴) به دست می آورند.
– افسردگی:
افسردگی در این پژوهش میزان نمره ای است که آزمودنی ها از پرسشنامه افسردگی بک(۱۹۷۸)به دست
می آوردند.
– نگرانی:
نگرانی در این پژوهش میزان نمره ای است که آزمودنی ها از پرسشنامه نگرانی پن (۱۹۹۴) به دست
می آوردند.
فصل دوم
ادبیات و پیشینه تحقیق
مقدمه
در این فصل ابتدا به مفهوم نگرانی و عاطفه منفی،تفاوت نگرانی با دیگر عواطف منفی،انواع نگرانی،علل نگرانی،ویژگی های شخصیتی افراد نگران،حوزه های نگرانی و سپس به مفهوم افسردگی،انواع اختلال افسردگی،عوامل مرتبط با افسردگی،علائم و نشانه های افسردگی،همه گیرشناسی افسردگی و در ادامه به سبک نشخوار فکری،تفاوتهای جنسیتی و تفاوتهای فردی در نشخوارفکری و همچنین به مفهوم ذهن آگاهی،استرس مبتنی بر ذهن آگاهی،تکنیکها و مکانیزم های ذهن آگاهی و در نهایت به تحقیقات انجام شده در خارج و داخل کشور اشاره شده است.
– نگرانی و عاطفه منفی
احساس نگرانی ضمن رویارویی با عامل تهدید کننده خیالی یا واقعی بروز می کند. که طی آن فرد، نمایش ها و داستان های خیالی مصیبت بار را در ذهن خود می پروراند و عواقب و پیامدهای آن را در ذهن تصور میکند و سعی میکند به صورت ذهنی اعم از رویارویی یا اجتناب، مشکل را حل کند. برکوک[۵]: تلاشی برای حل مسئله که طی آن توالی افکار نگران کننده به وسیله محرکی ترس آور شروع شده و فعالیت فکری برای پیشگیری از بروز حادثه نامطلوب دنبال می شود. وی نگرانی را مکانیزم شناختی اجتنابی میداند (منین[۶]، ۲۰۰۱). نگرانی نشانه اساسی در بیشتر حوزه های آسیب شناسی روانی است، بخصوص اختلالات اضطرابی مثل اضطراب فراگیر، بی حواسی و وسواس فکری – عملی. ماتیوس نگرانی را نتیجه اضطراب میداند و هنگامی که مشکل غیر قابل کنترل تلقی شود، از مارپیچ «نگرانی – اضطراب» نام میبرد. موریس و لیبرت، اضطراب را چند بُعدی می دانند و به جنبههای هیجانی (فیزیولوژی) و شناختی (نگرانی) آن اشاره میکنند. ساراسون شناخت در افراد مضطرب را به حوزه های نگرانی و تفکر نامناسب تفکیک میکند. بورکوک از اضطراب خصیصه ای به عنوان زمانی که صرف نگرانی می شود، یاد میکند و نگرانی را سازه اصلی اضطراب خصیصه ای میداند. اما برینتز و گراهام، به استقلال اضطراب از نگرانی معتقدند و مشخصه اصلی نگرانی را تمرکز روی مسئله می دانند (منین، ۲۰۰۱).
– تفاوت نگرانی با عواطف منفی دیگر
ترس و نگرانی: ترس احساس ناخوشایندی است که در پاسخ به خطر واقعی رخ میدهد. ولی نگرانی تفکری ترس آور در غیاب خطر واقعی است (منین، ۲۰۰۱).
نگرانی با افکار وسواسی: نگرانی در مقایسه با افکار وسواسی درون مایه کلامی تری دارد. افکار وسواسی تصویری تر هستند. نگرانی به صورت بیشتر واقعی، کمتر غیر ارادی، رها شدن از آن ها سخت تر و بیشتر پرت کننده حواس و طولانی تر درجه بندی شده است (از منین، ۲۰۰۱).
نگرانی با افکار خودآیند: افکار خودآیند به سرعت روی میدهد، جنبه خود به خودی دارد، و به شکل کلامی یا تصویری بروز می کند. درون مایه افکار، خاص هر اختلال است. مثلاً در هراس اجتماعی به ترس از ارزیابی منفی توسط دیگران مربوط است. افکار خودآیند بیشتر بازتابی است ولی نگرانی مستلزم اختصاص توجهی فزونتر است (دیوی و ولز[۷]، ۲۰۰۶).
– انواع نگرانی
۱)نگرانی فاجعه آمیز[۸]: مشخصه اصلی آن تعریف و تبیین اغراق آمیز مسئله است و زمانی رخ میدهد که افکار شخص درباره یک شکل بالقوه مدام برتر می شود، روان شناسان این نگرانی را شیوه «اما»، «اگر» نامیده اند.
۲)حالت نگرانی مردد و سردرگم: مشخصه آن ناتوانی آشکار در اخذ تصمیم است و نتیجه آن طولانی تر شدن مدت نگرانی است.
در تقسیم بندی دیگر نگرانی را به دو نوع یک و دو تقسیم کردهاند:
نگرانی نوع ۱: نگرانی در مورد مسئله ای که احتمال وقوع آن برای فرد وجود دارد.
نگرانی نوع ۲ (فرانگرانی): نگرانی در مورد نگران بودن است (می ترسم که این نگرانی مرا دیوانه کند.) (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
– علل نگرانی
۱)شخصیت: افرادی که در کودکی منع میشوند و جلوی آن ها گرفته می وشد، در بزرگسالی بیشتر مستعد نگرانی هستند. صفات شخصیتی همچون احساسات هیجانی و خجالتی بودن، نگرانی را بیشتر به وجود
می آورند.
۲)رفتارِ یاد گرفته شده: عادات تفکر ما تحت تأثیر عوامل خانوادگی، محیطی است، تمایل به تصویر سازی نگرانی میتواند ذهن ما را تعلیم دهد که به نگرانی عادت کند.
۳)خانواده: الگوی والدین میتواند در توسعه نگرانی مؤثر باشد.
۴)بیوشیمی مغز: کمبود ماده ای شیمیایی در مغز در بروز نگرانی و اضطراب مؤثر است.
۵)عوامل اجتماعی و فرهنگی (به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).
– ویژگی های شخصیتی افراد نگران