اما نباید این نکته از نظر دور بماند که آنچه مومن را در دم آخر و در قبر و قیامت به گقتن کلمه الله و رسالت رسول و امامت ولی الله یاری می دهد، همانا ترکیب این کلمات با قلب و جان مومن است. و الا در شداید مرگ و سختی لحظات جان دادن ممکن اس ت انسان خدا و رسول را فراموش کند. امام خمینی در این باره به صورت مشروح می‌فرمایند:
«در آن اهوال و شدائد و سکرات موت چه خواهد شد؟ و اگر سمع قلب باز نشده باشد و دل سمیع نباشد، تلقین عقاید حین موت و بعد از موت به حال او نتیجه‏اى ندارد. تلقین براى کسانى مفید است که دل آنها از عقاید حقّه با خبر است و سمع قلب آنها باز است، و در این سکرات و شدائد فى الجمله غفلتى حاصل شده باشد، این وسیله شود که ملائکه اللَّه به گوش او برسانند؛ ولى اگر انسان کر باشد و گوش عالم برزخ و قبر نداشته باشد، هر گز تلقین را نمى‏شنود و به حال او اثر نکند.»[۸۵]
«ممکن است در وقت شدائد مرض موت و سکرات هولناک موت و اهوال و مصیبات پس از موت خداى نخواسته صورت آن بکلّى از صفحه قلب محو و نابود شود و انسان با دست خالى در پیشگاه مقدّس حق برود. مثلًا اگر کسى ذکر شریف لا الهَ الّا اللَّه، مُحَّمدٌ رَسولُ اللَّه (ص) را با سکونت قلب و اطمینان دل بگوید و قلب را به این ذکر شریف تعلیم دهد، کم کم زبان قلب گویا شود و زبان ظاهر تابع زبان قلب شود و اوّلْ قلب ذاکر گردد و پس از آن لسان‏.
و امّا اگر این ذکر شریف را بى‏سکونت قلب و طمأنینه آن و با عجله و اضطراب و اختلال حواسّ گفت، از آن در قلب اثرى حاصل نشود و از حدّ زبان و گوش حیوانى ظاهرى به باطن و سمع انسانى نرسد و حقیقت آن در باطن قلب محقّق نشود و صورت کمالیّه قلب نگردد که ممکن الزّوال نباشد.
پس، اگر اهوال و شدائدى دست دهد، خصوصاً مثل اهوال و سکرات موت و شدائد نزع روح انسانى، بکلّى آن ذکر را فراموش کند و از صفحه دلْ آن ذکر شریف محو شود، بلکه اسم حق تعالى و رسول ختمى (ص) و دین شریف اسلام و کتاب مقدّس الهى و ائمّه هدى (ع) و سایر معارف را که به قلب نرسانده فراموش کند و در وقت سؤال قبر جوابى نتواند دهد؛ تلقین را نیز به حال او فایده‏اى نباشد، زیرا که در خود از حقیقت ربوبیّت و رسالت و دیگر معارف اثرى نمى‏بیند؛ و آنچه به لقلقه لسان گفته بود و در قلب صورت نگرفته بود از خاطرش محو شود و او را نصیبى از شهادت به ربوبیّت و رسالت و دیگر معارف نخواهد بود.»[۸۶]
۲-۲-۲-۳-۱-۱ تلقین کلمه توحید
طبق روایات مومنی که در طول زندگانی و حیات مادی اش متذکر به کلمه توحید باشد، در هنگام مرگ، زبانش وی را در گفتن کلمات همراهی می کند، و در قبر و روز حساب نیز خداوند وی را در پاسخ دادن یاری می رساند.
در حدیثی شریف از حضرت امام جعفر بن محمد صادق (علیهما السلام) نسبت به این موضوع تصرح و بر تلقین محتضر تأکید گردیده است: «هیچ کس نیست که مرگش فرا رسد و در حال احتضار باشد مگر اینکه ابلیس یکى از افراد خود را بر او موکّل کند تا به کافرشدنش دعوت کند و وى را در دینش بشک اندازد تا جان از تنش بیرون رود.
پس هر گاه بر سر شخصى از کسان خود رفتید که مرگش فرا رسیده به او شهادتین را تلقین کنید (که او بگوید: اشهد ان لا إله إلّا اللَّه و اشهد انّ محمّدا رسول اللَّه) تا هنگامى که از دنیا برود و شیطان بر او دست نیابد.[۸۷]
در روایت دیگری از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ایشان بهشت را مقصد کسی می دانند که آخرین کلامش «لا إله إلا الله» باشد. ایشان در تأیید تلقین به محتضر اینگونه می‌فرمایند: «لَقِّنُوا مَوْتَاکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِنَّ مَنْ کَانَ آخِرُ کَلَامِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ دَخَلَ الْجَنَّهَ.»[۸۸]
۲-۲-۲-۳-۱-۲ تلقین شهادت به ولایت ائمه
همان‌طور که قبلاً نیز ذکر نمودیم تعیین عاقبت انسان به هنگام نزع روح در گرو تجلی امر ولایت در هنگام احتضار و چگونگی مواجهه با این انوار مطهره است، ولیکن گاهی نجات مومن در آن سکرات هولناک به وسیله تلقین شهادت به ولایت ایشان میسر است. در این مورد نیز به روایتی اشاره می کنیم.
کلینی از امام جعفر بن محمد صادق (علیهما السلام) در تلقین محتضر اینگونه روایت کرده است: «فَلَقِّنْهُ (المحتضر) کَلِمَاتِ الْفَرَجِ وَ الشَّهَادَتَیْنِ وَ تُسَمِّی لَهُ الْإِقْرَارَ بِالْأَئِمَّهِ ع- وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى یَنْقَطِعَ عَنْهُ الْکَلَامُ.[۸۹]
و اقرار گرفتن که در این روایت بدان اشاره‌شده است، شاید اشاره ای باشد بر انکار محتضر در آن لحظات سخت، چراکه بر طبق روایات وارده علاوه بر نفسانیات و ملکات خبیثه ای که در انسان موجود است که باعث بند آمدن زبان و عدم توجه و ایجاد فراموشی می شود، شیاطین نیز سعی در تلقین انکار توحید و ولایت و اجبار به کفر و شرک شخص می نمایند.
حضرت امام (رحمه الله علیه) متذکر می شوند که «ممکن است در آن فشارهاى سکرات که از براى غیر مؤمنین و مخلصین مى‏باشد انسان از دهشت و وحشت، على بن ابى طالب، علیه السلام، را فراموش کند. در حدیث است که یک طایفه از اهل معصیت در جهنم معذب‏اند، و اسم رسول اکرم، صلّى اللّه علیه و آله، را فراموش کنند، تا بعد از آنکه مدت عذاب سرآید و از قذرات گناه تطهیر و تخلیص شوند، اسم مبارک آن حضرت به یادشان آید به آنها القا شود، پس فریاد آنها به وا محمّدا! صلّى اللّه علیه و آله، بلند شود و مورد رحمت شوند.»[۹۰]
۲-۲-۲-۳-۱-۳ تلقین کلمه فرج
علاوه بر شهادتین در روایات امر دیگری را هم برای تلقین محتضر مشاهده می کنیم و آن به تعبیر روایات کلمات فرج است. در کتاب مستدرک الوسایل روایتی از حضرت امیرالمؤمنین آمده است به این مضمون که بیان کلمات فرج باعث نجات و از بین رفتن ترس و هراس است: «أَنَّهُ کَانَ إِذَا رَأَى مُؤْمِناً فِی حَالِ النَّزْعِ لَقَّنَهُ کَلِمَاتِ الْفَرَجِ فَإِذَا قَالَهَا قَالَ لَا أَخَافُ عَلَیْهِ الْآن‏».[۹۱]
دانلود پایان نامه
به کرات در کتب مختلف و روایات متعددی به این کلمات اشاره‌شده است که برای نمونه یک مورد را از کتاب شریف اصول کافی نقل می کنیم. زراره از مولایش امام جعفر بن محمد صادق (علیهما السلام) روایت می کند: «إِذَا أَدْرَکْتَ الرَّجُلَ عِنْدَ النَّزْعِ فَلَقِّنْهُ کَلِمَاتِ الْفَرَجِ- لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ وَ مَا تَحْتَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ».[۹۲]
با نگاهی به این کلمات شاید بتوان اینگونه بیان نمود که در این کلام اشاره به عظمت و بزرگی رب العالمین و خلقت آسمان هاو زمین و همه کائنات شده است، چه بسا به دلیل این است که چشم باطن محتضر باز شده است و عوالم و کائنات را مشاهده می کند و آنچه را که در طول زندگانی مادی اش درک نمی کرده به یکباره در مقابل او قرار گرفته است. یکی از ابتدایی ترین آثار چنین مشاهده ای خوف و هراس و بلکه در مؤمنین شدت خشیت است و البته در چنین موقعیتی گرداندن وجه دل به عظمت و جلالت پروردگار و کلمه توحید، مانع از لغزش و خطا و نفوذ القائات شیطانی به قلب است. و شاید یکی از دلایل تلقین کلمات فرج بر زبان و قلب محتضر همین باشد.
۲-۲-۲-۳-۱-۳ تلقین توبه و استغفار
بیان نمودیم که در ثانیه های آخر عمر انسان، به دلیل عدم انقطاع کامل نفس از بدن هنوز سیر استکمالی نفس ادامه دارد و در طی حرکت جوهری همچنان قوای نفس به فعلیت بدل می گردند. لذا در این لحظات احتمال و امکان تغییر سرنوشت انسان وجود دارد.
در روایتی ارزشمند از حضرت امام جعفر بن محمد صادق (علیهما السلام) با اشاره به گفتار و رفتار پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و ملاقات ایشان با شخص محتضر، مومنین را به تلقین توبه و استغفار در هنگام احتضار اشخاص توصیه می نمایند. در این روایت آمده است که یکی از اصحاب در حال احتضار بود و در این حال حضرت ختمی مرتبت بر او وارد شدند، سپس حضرت رسول بر بالین وی استغفار را اینگونه به وی تلقین نمودند: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الْکَثِیرَ مِنْ مَعَاصِیکَ، وَ اقْبَلْ مِنِّی الْیَسِیرَ مِنْ طَاعَتِکَ»[۹۳]
۲-۲-۲-۳ -۲ انتقال محتضر به جایگاه نمازش
یکی از مستحبات در ارتباط با محتضر، بردن وی به جایگاه نمازش و گرداندن پاهای وی به سوی قبله است، همان‌طور که مرحوم شیخ حر عاملی (رحمه الله علیه) در کتاب شریف وسایل الشیعه به نقل از زراره اینگونه آورده اند که حضرت جعفر بن محمد (علیهما السلام) فرمودند: « إِذَا اشْتَدَّ عَلَیْهِ النَّزْعُ فَضَعْهُ فِی مُصَلَّاهُ الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ أَوْ عَلَیْهِ».[۹۴]
مکان ها فی نفسه به یکدیگر ارجحیت ندارند، مگر به واسطه صاحبانشان و کسانی که در آن ها مقیم اند و یا حوادث و رویدادهایی که در آن ها به وقوع پیوسته است. زمین مکه، زمین کربلا و دیگر مکانهای اینچنینی، تنها دلیل ارجحیتشان حضور افراد و یا وقوع اتفاقات در آن هاست، و به همین دلیل زمین مسجد که تا کنون با زمین های دیگر تفاوتی نمی کرد، بعد از خواندن صیغه وقف زمین برای مسجد، احکام خاصی بر آن مترتب می شود و منزلت و مقام خاصی می یابد.
به همین ترتیب منزلی که فرد مومن در آن زندگی می کند، به جهت حضور وی در آن ارزش می یابد. و البته جایگاهی که در آن عبادت می کرده، بر دیگر مکان های منزل تقدم دارد. گویی حضور ملائک در منزلش به واسطه قیامش در مصلی، اکنون نیز که در حال احتضار است، اگر در مصلایش حاضر شود، بمانند زمان عبادتش، باعث نزول ملائکه رحمت خواهد شد. و لازم به ذکر نیست که حضور ملائکه رحمت چه تأثیر مثبتی در کیفیت جان کندن و قبض روح او دارد.
۲-۲-۲-۳-۳ رو به قبله قرار دادن محتضر
از دیگر آداب زمان احتضار این است که اطرافیان محتضر وی را به سمت قبله بگردانند و اعضای بدن او را در حالت آرام قرار دهند تا جان دادن برای وی تسهیل شود. این مسأله در روایات بدان تأکید فراوان شده و این مسأله به عنوان عاملی برای توجه ملائلکه، ذکر شده است.
در روایتی ازحضرت امیرالمؤمنین (علیه و علی آبائه السلام) در کتاب شریف وسایل الشیعه نقل شده است که حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) بر فردی که در حال احتضار بود وارد شدند و ملاحظه فرمودند که وی متوجه به سمت قبله نیست. ایشان فرمودند: «وَجِّهُوهُ إِلَى الْقِبْلَهِ» و دلیل آن را اینگونه بیان داشتند: «فَإِنَّکُمْ إِذَا فَعَلْتُمْ ذَلِکَ أَقْبَلَتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَهُ وَ أَقْبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ بِوَجْهِهِ فَلَمْ یَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّى یُقْبَض‏»[۹۵]
اینگونه اشارات و توصیه ها در روایات به کرات مشاهده می شود، علاوه بر آن در قفه شیعی و اسلامی نیز این موضوع مورد توجه واقع شده، امام خمینی می‌فرمایند: بنابر احتیاط، بلکه خالى از قوت نیست، واجب است- به وجوب کفایى- مسلمانى را که در حال احتضار و جان دادن است، مرد باشد یا زن، کوچک باشد یا بزرگ، رو به قبله قرار دهند، به این ترتیب که او را به پشت خوابانده و کف دو پا و صورتش را رو به قبله نمایند، به طورى که اگر بنشیند صورتش رو به قبله باشد. و احتیاط (واجب) آن است که مادامى که از محل احتضار نقل داده نشده به همان کیفیت رو به قبله باشد.[۹۶]
این مسأله نشان می دهد که علاوه بر اهمیت مکان شخص،[۹۷] جهت توجه بدن او نیز مورد اهمیت است. شاید بتوان اینگونه عنوان داشت که قبله، علاوه بر این ظاهر چهار دیوار و سنگ و گل که مربوط به دنیا و عالم شهادت است و محل طواف و توجه مومنین می باشد، یک وجه و حقیقتی فراتر از این ظاهر دارد، و آن همان معنای اعلایی است که در عوالم مجردات تجلی دهنده قبله، به صورت این مصداق مادی است. همان «بیت المعمور» که در قرآن کریم نیز بدان اشاره‌شده است.
علامه طباطبایی ذیل آیه «وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُور»[۹۸] متذکر می شوند که «بیت معمور» خانه‏اى است در آسمان، برابر کعبه که محل زیارت ملائکه است.[۹۹] این مسأله در روایات رسیده از ائمه هدی نیز آمده است.[۱۰۰] صدرالمتألهین این مسأله را در کتاب ارزشمند شرح اصول کافی متذکر می شود و می فرماید که عرش به مثابه مغز است برای این پوسته که همان کعبه است و فلسفه طواف و عبادت کعبه، طواف ملائکه الهی است، حول عرش. ایشان می فرماید به محازات آنچه در عالم پایین وجود دارد، مصداقی در عوالم بالاتر موجود است. «فانه سبحانه خلق العوالم متوافقه متحاذیه، السافل منها قشر و حکایه للعالی و العالی لب و روح للسافل، فالکعبه تحاذی بیت المعمور المشهور»[۱۰۱]
بر این اساس چه بسا بتوان نتیجه گرفت که هر آنچه در عالم بالا در مقام بیت المعمور واقع می شود، در تنزل عوالم و به محازات آن در قبال کعبه، صدق می کند. و هنگامی که فرد در زاویه قبله، رو به سوی کعبه می کند، در حقیقت رو به روح و لب آن در عوالم بالا نموده است. و در نتیجه در محاذات عوالم، در مدار طواف ملائکه الله قرار می گیرد، و همان‌طور که در حدیث مذکور بیان شد، به نظر می رسد این توجه و التفاط به قلبه و در محازات آن به بیت المعمور و عرش، علت توجه ملائکه رحمت به فرد است.
۲-۲-۲-۳- ۴ خواندن سوره صافات و یس
از آنجا که قرآن دارای آثار جسمی و روحی فراوانی در شنونده خویش است و نمی‌توان این آثار منحصر در امور محدودی نمود. بر اساس روایات موجود می‌توان اینگونه نتیجه گرفت که یکی از آثار وضعی خواندن سوره های صافات و یس برای محتضر، راحتی جان دادن و نزول رحمت است.
ذیل آیات ابتدایی سوره مبارکه صافات در تفسیر نورالثقلین به روایتی در همین ارتباط اشاره‌شده است.[۱۰۲] شیخ کلینی این روایت را اینگونه نقل می فرماید: «إقْرَأْ عِنْدَ رَأْسِ أَخِیکَ- وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا حَتَّى تَسْتَتِمَّهَا… فَقَالَ یَا بُنَیَّ لَمْ یُقْرَأْ عِندَ مَکْرُوبٍ مِنْ مَوْتٍ قَطُّ إِلَّا عَجَّلَ اللَّهُ رَاحَتَهُ.»[۱۰۳] حضرت امام (رحمه الله علیه) نیز در تحریر الوسیله این مطلب را بیان می کنند: « براى آن ‏که (محتضر) زودتر راحت شود، سوره یس و صافات نزد او خوانده شود.»[۱۰۴]
۲-۲-۲-۳-۵ کراهت حضور جنب و حائض بر بالین محتضر
از دیگر موارد مورد توجه در آداب زمان احتضار، عدم حضور جنب و حائض، در کنار بالین محتضر است. در روایات به این مسأله تأکید فراوان شده است. همان‌طور که در روایتی در مستدرک می خوانیم: «لَا یَجُوزُ أَنْ تَحْضُرَ الْحَائِضُ وَ الْجُنُبُ عِنْدَ التَّلْقِینِ لِأَنَّ الْمَلَائِکَهَ تَتَأَذَّى بِهِمَا… فَإِنْ حَضَرَاهُ عِنْدَ التَّلْقِینِ وَ لَمْ یَجِدَا مِنْ ذَلِکَ بُدّاً فَلْیَخْرُجَا إِذَا قَرُبَ خُرُوجُ نَفْسِه‏»[۱۰۵]. این مسأله در رساله عملیه حضرت امام (رحمه الله علیه) نیز مورد توجه واقع شده است: «… همچنین حاضر شدن جنب و حائض نزد او (محتضر) در حال جان دادن مکروه است».[۱۰۶]
چه بسا شاید وجه این امر، همان اهمیت همنشین باشد، که در شریعت اسلام هم بسیار مورد اهتمام واقع شده است، وجود انسان های پاک و همنشینی با ایشان موجب ریزش نعمات و رحمت الهی می شود و بالعکس همنشینی با افراد ناپاک، سبب محرومیت ها و دوری از رحمت خواهد شد. همچنان که در روایات زیادی به اهمیت این موضوع اشاره‌شده است.
این مسأله برای فرد محتضر، که در آخرین لحظات سیر تکاملی خویش است و لحظه، لحظه آن برایش سرنوشت ساز و تعیین کننده است، از اهمیت و ارزش دو چندان و بلکه صد چندان برخوردار می شود. لزوم تطهیر مکان و اطرافیان محتضر چه بسا بر اساس روایات مشابه، همان عدم مانعیت از حضور و نزول ملائکه رحمت الهی باشد.
۲-۲-۳ آگاهی محتضر نسبت به حال خود و عوالم پس از مرگ
از ویژگی های ذاتی ماده، عدم حضور است و این امر سبب می شود انسان در طول حیات مادی، توجه اش به امور مادی معطوف باشد، علاوه بر آنکه صرف حضور در دنیا فی نفسه، به معنی قرار گرفتن در پس حجب و ظلمت هاست. این امر خود به تنهایی عامل عدم التفاط و توجه به عوالم مجردات و ماوراء طبیعت است.
در هنگامه احتضار آنچه رخ می دهد منحصر در چهارچوب مادی نیست. به همین سبب مشاهدات محتضر نیز، فقط شامل امور موجود در عالم شهادت نمی شود. انسان در طول مدت نزع روح علاوه بر آنچه همیشه می دیده است، با باز شدن دریچه های عوالم دیگر، در همان حالی که هنوز جسمش جان دارد، فرشتگان، شیاطین و انوار مجرده را نیز ادراک می کند.
در کتاب شریف فروع کافی در باب مشاهدات فرد محتضر نقلی آمده است که راوى گوید: «به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: خداوند کار شما را اصلاح نماید! آیا کسى که لقاى خداى را دوست بدارد، خداوند نیز دیدار او را دوست مى‌دارد؟ و کسى که لقاى خداى را دوست نمى‌دارد، آیا خداوند نیز دیدار او را دوست نمى‌دارد؟ فرمود: آرى، چنین است. گفتم: به خدا سوگند! ما مرگ را مکروه مى‌داریم و آن را دوست نمى‌داریم.
فرمود: این‌طور نیست که گمان مى‌کنى، دوست داشتن، فقط به وقت احتضار است. هرگاه شخص آن‌چه را دوست دارد ببیند، چیزى نزد او محبوب‌تر از این نیست که به پیش او رود، و خداى تعالى ملاقات او را دوست مى‌دارد، و او نیز دیدار خدا را دوست مى‌دارد، و هرگاه ببیند آن‌چه را که خوش ندارد، چیزى براى او بدتر از لقاى خدا نیست، و خداوند نیز دیدار او را دوست نمى‌دارد.»[۱۰۷]

موضوعات: بدون موضوع
[دوشنبه 1400-08-10] [ 10:12:00 ق.ظ ]