وَ اللهُ مَدّ لکُم یداً تعلُو علی أقوی یَدِ
وطنی أزِفُّ لکَ الشّبابَ کأنّهُ الزَّهَرُ النّدی
وَطَنی ، وَ إنَّ القَلبَ یا وَطنی بِِحُبِّکَ مُرتَهَـن( ابراهیم ط.
،۲۰۰۵ م،۲۸۶)
خوش بینی و امید
گریه نکن، زیرا که گریه و زاری سودی ندارد .
برخیز و از روزگار شکایت نکن، زیرا فقط فرومایگان زبان به شکایت می گشایند.
با همت و پشتکار این راه را بپیمای و از چگونگی راه سخن مگوی.
هر آرزومند کوشایی که راهنمایش حکمت و خرد باشد ، گمراه نخواهد شد.
و آنکه هدف و خواسته والایی داشته باشد، هرگز نومید نگردد .
* * *
ای درمانده! زندگانیت را با غم و اندوه به باد فنا داده ای.
دست بسته نشسته ای و می گویی: “زمانه با من سر جنگ دارد".
اگرتو بار مشکلات خود را به دوش نکشی ، پس چه کسی آن را به دوش کشد ؟
* * *

همیشه سخن از مشکلات این سرزمین به میان می آوری در حالی که خود آفتی برای وطن هستی.
پایان نامه - مقاله - پروژه
بدبینی مرض این دیار است ، آیا هیچگاه در پی یافتن علت هایش بوده ای.
ای آنکه تبر به دست گرفته ای و سرزمین آبادت را ویران می کنی!
بازایست، چرا که تو کسی نیستی که اقدام به برپایی وطن کند .
و با چشمانت گرگها را بنگر که آبشخورهایش را حریصانه می نوشند .
* * *
سرزمینت خرید و فروش می شود و تو بانگ می زنی: “زنده باد وطن” ؟!
اگر خیر و سعادت آن را می خواستی، با خونت بهای آن را می پرداختی.
و اگر خردمند بودی، زخمش را مداوا می کردی.
* * *
به جوانان سلام کن و به آنها بگوی: “شما امید فردایمان هستید".
پشتکارتان برای بیرون راندن جنایتکاران تجاوزگر استوار باد.
خداوند دست قدرتش را که بر قوی ترین دستها برتری دارد، به سوی شما دراز نموده است.
ای وطن! این جوانان را به سان گل های نوشکفته ای به تو تقدیم می دارم.
ای وطن! قلبم درگرو عشق تو خواهد ماند، ای وطن
ابراهیم شعرش را فقط در بیزاری ازظلم و ستم استعمار و بیداری قومش نمی سراید بلکه روح
لطیف واحساس صادق او، اشک مادران و کودکان را همه جا و در هر بحرانی می بیند و الهام
سرایش اومی شوند . قلب ابراهیم درزلزله نابلس که ویرانی زیادی برجای گذاشت بسیار متأثر
شد و قلم هنرمندش غم و اندوه وی را در قالب قصیده « کارثـه نابلس » بـه تصویـر کشیـد .
کارثه نابلس
أ دموعُ النساءِ وَ الأطفالِ تجرحُ القلبَ أم دموعُ الرجالِ
بلدٌ کانَ آمِناً مطمئنّاً فرَماهُ القضاءُ بالزلزالِ
هزّهٌ إثرَ هزّهٍ ترکَته طللاً دارِساً مِن الأطلالِ
مادَت الأرضُ ثم شبّت وَ ألقت ما علی ظهرِها مِن الأثقال
فتهاوَت ذاتَ الیمینِ دیار لفظت أهلها ، وَ ذات الشمال
بعجاج تثیرُه ترَکَ الدنیا ظلاماً ، وَ شمسُها فی الزوال
فإذا الدّور وَ هیَ إمّا قبورٌ تحتها أهلها ، وَ إمّا خوال
وَ أرقُّ النسیم لو مرَّ بالقائم مِنها لدکَّه ، فهوَ بالِ
لا تقف سائلاً بنابلسَ الثکلی فما عندَها مُجـیبُ سؤال
قد رأینا فی لحظهٍ وَ سَمِعنا کیفَ تلهُو المنون بالآجـال
ههُنا نسوه جیاعٌ بلا مأوَی ، سَترن الجسومَ بالأسمال
ههُنا أسره تهاجرُ وَ الغمُّ بدیلُ الأثاثِ فوقَ الرِّحال
ههُنا مُبتلی بفقدِ ذویه ههُنا مُعدِم کثیر العیال
ملأ الحزنُ کلّ قلبٍ وَ أودَت ریح یأسٍ بنضره الآمال
دخلاءَ البلاد ، إنّ فلسطینَ لأرضٌ کنوزها مِن نکال
تِبرُها صُفره الرَّدی فخذوه عن بنیها ، وَ آذنوا بارتحال

موضوعات: بدون موضوع
[دوشنبه 1400-08-10] [ 08:47:00 ق.ظ ]